۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

 

 

دیکتاتوری پرولتاریا و کسب قدرت کمونیسم ناب و غیر ممکن منصور حکمت .

 

نوشتۀ اخیر رفیق آذر ماجدی بنام : "زندگی با گذشته ! خاطرات بخش اول" در مورد بیماری و مرگ منصور حکمت عزیز مجددا" مرا بسیار متاثر کرد .

 

منصور حکمت خارج از جایگاه سیاسی اش یک پدیدۀ استثنایی در جنبش کمونیستی بود . در دورۀ افول او با طرح نظرات و ترویج مارکسیسم نقطه عطفی بوجود آورد . نظراتش چپ ایران را متحول و زیر و رو کرد . آنتاگونیسم ناشی از مباحثش و قطب بندی ها و طیف بندی های جدید چپ ایران را بوجود آورد . این ها همه نتیجۀ مباحث منصور حکمت بود .

 

مروج مارکسیسم در ایران که در عالم نظر جایگاه تئورهای مارکسیستی و ارزش های آنرا نشان داده بود و بدان اعتقاد داشت . مقولۀ دیکتاتوری پرولتاریا هم از آن جمله بود . قبول داشت و با آن مخالفتی نداشت .

کمونیسم مورد نظر منصور حکمت و در جهت کسب قدرت یک کمونیسم ناب و غیر ممکن بود . کمونیسمی بر گرفته از اندیشه های انسانی و والا و مدرنیسم غرب .

 

در مورد شخصیت و کاراکترش مطلبی بعد از مرگش نوشته ام . او شخصیتی استثنایی بود .

https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=207054036760786&id=100023685737970

 

کمونیسم ناب او را در نگاهش به جهان و سیاست حاکم بر آن ، در باز نمودن کنگره های حزب بر روی شخصیت ها و چگونگی کسب قدرت در او باید دید .

 

اما در عرصۀ عمل کمونیسم ناب منصور حکمت ، اهمیت و لزوم دیکتاتوری پرولتاریا را کنار گذارد و به شیوه ای بلانکیستی خواست قدرت را کسب کند . انتخاب این روش سیاسی و بحث حزب و جامعه یک برگشت سیاسی نبود . در آن شرایط جهت کسب قدرت آن راه را برگزید .

 

منصور حکمت این روش و تفاوتش را با روش مارکسیستی میدانست و بدان واقف بود . جایی گزینی حزب به جای طبقه و کسب قدرت بوسیلۀ حزب را . انگیزۀ او در انتخاب این راه دیدگاهش بود .

در دیدگاه او کمونیسم ناب وزنه ای سنگین تر از دیکتاتوری پرولتاریا را داشت .

 

نظرها

Hassan Maarefipour ·

هیچ چیز نابی در این "کمونیسم" ندیدم. هیج چیز.

بهروز شادیمقدم

ناب نه از نظر مارکسیسم .

Hassan Maarefipour ·

نمی دانم ایده های استعمارگرانه که در توجیه استعمار و امپریالیسم غرب زیر نام "مدرنیسم" تبلیغ می شوند، چه ربطی به ترقی خواهی سوسیالیستی دارند!

 

بهروز شادیمقدم

مدرنیسم غرب با استعمار و امپریالیسم غرب بسیار تفاوت دارد .

Hassan Maarefipour ·

بهروز شادیمقدم لطفا تفاوتش را توضیح بده.

 

بهروز شادیمقدم

Hassan Maarefipour لطفا" برو بخوان .

 

Hassan Maarefipour ·

 خوب من خواندم. ادبیات مارکسیستی و شیوه ی تحلیل ماتریالیستی قضیه و ادبیات ارتجاعی پااستعمارگرایان و طرفداران عقلانیت امپریالیستی هم

Hassan Maarefipour ·

من می خواهم این تفاوت را از منظر ماتریالیسم تاریخی توضیح بدهیم، نه از موضع دفاع از استعمار و امپریالیسم زیر نام دفاع از مدرنیسم غربی!

 

بهروز شادیمقدم

دوران نوین، دوران مدرن یا مدرنیته (به انگلیسی: modernity) به جامعهٔ نوین اطلاق می‌شود. مدرنیته دوره‌ای تاریخی است که بین سده پانزدهم میلادی تا سده بیستم را در بر دارد و واجد جنبش‌های متعدد فرهنگی و عقلانی است. البته یورگن هابرماس فیلسوف مدافع مدرنیته بر این باور است که مدرنیته پروژه‌ای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیده‌است. به شکل کلی می‌توان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست.

 

از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایده‌آلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم می‌شود. از ویژگی‌های این دوران می‌توان به این موارد اشاره نمود[۱]:

در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد می‌شود.

در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهٔ دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام می‌کند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها می‌دهد.

آگاهی فرد از فردیت خود

جدایی دین از دولت

تأکید بر آزادی‌های فردی

افسون‌زدایی از جهان

تأکید بر علم گالیله‌ای و نیوتونی همراه با انقلاب‌های علمی و صنعتی در غرب

دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به‌کارگیری علم و تکنولوژی

عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و بر آزادی‌های فردی خود تأکید می‌کند.

همچنین دوران مدرن در رویدادهای تاریخی چون انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال امریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ فرانسه تجلی می‌یابد.[۱]

می‌توان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد[۲]:

مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل می‌گیرد.

مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجهٔ آن گسست معرفتی با کیهان‌شناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است.

مدرنیتهٔ زیبایی‌شناختی: که از رابطهٔ جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت می‌گیرد.

مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژهٔ فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه[۳]:. نقل از یک صفحۀ اینترنتی .

 

Hassan Maarefipour ·

بهروز شادیمقدم این دوران روبنای یک نظام اقتصادی سیاسی است که ما آن را استعمار پیشاسرمایه داری و سرمایه داری امپریالیستی می خوانیم. تناقض اینجاست.

Hassan Maarefipour ·

مارکس‌ از "مدنیت" بورژوایی صحبت می کند و معتقد است بورژوازی اگرچه در پیشرفت دادن نیروهای مولده نقش داشته، مدنیتی به همراه خود نیاورده است که جهانشمول و انسانی باشد. مدرنیسم بورژوایی پدیده یی مبتذل و پوچ است. چیزی جز بازسازی فرهنگ آریستوکراتیک باستان و تکمیل و نوسازی بربریت نیست.

Hassan Maarefipour ·

من با چپ های پروغرب به همان میزان مرزبندی سیاسی، تئوریک و ایدئولوژیک دارم، که با اورینتالیست هایی از جنس ادوارد سعید و آل احمد دارم.

Jasmien Azadi

Jasmien Azadi

یاد منصور حکمت گرامی باد. علیرغم اختلافات نظری برای این مرد بزرگ بسیار احترام قابل هستم.

Hassan Fakhari

یاد عزیزش گرامی

Parviz Rastgou

یادش عزیز و گرامیست و نامش جاودانه شد

Faridun Golama Weisi

با سلام:منصور حکمت بغیر از اینکه کمونیسم را از زیر آوار ناسیونالیسم و "مذهب رهای بخش" و.... همیشه برای هر موضوعی در جامعه جواب داشت و راه حل را توضیح میداد، در ضمن اگر منصور حکمت نبود د همان سال 59 کومله به این حال وروز امروزش دچار میشد.

Ali Ahmadi

Faridun Golama Weisi اغا فریدون غڵام ویسی بە جای اینکە بە کومەلە حلمە کنید فکری بە حال جریان پرم پرم و سرگردان کمونیست کارگری کنید

 

Faridun Golama Weisi

Ali Ahmadiاتفاقآ من به کومله حمله نمیکنم انهای که به اسم کومله دارند فعلیت وگنند به کمله شبی خون میزنند،فکر میکنم شما ازمن بهتر میدانی

.

Ali Ahmadi

Faridun Golama Weisi بیھتر است فکری بە حال جرێان لت و پار شدە کمونیسم کارگری کنید ، کومەلە می داند چە کار میکند دیگر احتیاج بە ناجی نداڕد

 

Rauf Rouhani

Faridun Golama Weisi فریدون جان چه کومونیستی چه اواری ؟عزیز من اگر این ادعا بیست سال پیش می‌شد کسی فاکتی نداشت تا به این موضوع جواب بدهد من ضمن احترام برای تو و دوستان دیگر قدیمی شما را ارجاع میدهم به نتیجه کار بعد از چهل سال اگر هدف آن ادعاها کمک به مردمی تحت ستم با هر اسمی که شما دوست داری نامیده شوند هدف سازماندهی آن مبارزات بود تا این دیکتاتوری برچیده شود حزب و جریانی که نتوانسته سنگی بر سنگی بگذارد در چهل سال چه ادعایی می‌تواند داشته باشد؟آیا بجای چهل سال باید چهر صد سال کوشید.؟محمد پاپتی در چهل سال تمام خاورمیانه وبخشی از شمال آفریقا و آسیا را با چند صد نفر پاپتی تسخیر کرد منظورم این است که این منطق جایی میلنگد .

 

Faridun Golama Weisi

Rauf Rouhani رئوف جان منم با نظر شما موافقم ولی این لنگدن از کجا بود من و تو و امسال ما بودیم یا اینکه از بالا بود.

 

Rauf Rouhani

Faridun Golama Weisi بله ما هم نقش داشتیم ولی بعد سی سال دیگر باید به نتیجه معقولی برسیم

Faridun Golama Weisi

 

Rauf Rouhani رئوف دوست ندارم وارد بحثی بشوم که نتیحه ای ندارد ولیشما که میگی ما هم مقصریم جای تعجب است چون در ان زمان کسی که کوچکترین انتقادی به کومله داشت در حا بایکوت میشد

 

Rauf Rouhani

Faridun Golama Weisi نمیدانم ان بایکوتگران کیها بودن امروز ان بایکوتگران تقسیم شدن بە چند دستە کە هر دستەای در جایی قرار دارد چیزی کە معلوم است ایناست کە ان تشکیلات در عمومیت خود چە بە نام کوملە و چە حکا و چە بازمانگان انشعابی بەنام کوملە حکا وحککا همگی عقیم و و نا پویا و متلاشی شدە همچون انواع رو بە انقراز همچون محفلهایی فیسبوکی هستنند. دیگر ان رهبران شکست خوردە را کە اتفاقا عامل مهمی در این اوار شدن بودن وانها بە عنوان نجاتدهندە از زیر اوار معرفی کردن جای تامل است . من اگر میگویم تقسیر منهم بودە برای اینکە شناخت من کفاف تشخیس درست را نداد و دیدی خوشباورانە نسبت بە مساێل داشتم

 

Faridun Golama Weisi

Rauf Rouhani من این را قبول ندارم که تو خودت را تقسیر بار بدانی در بهترین حالت میتوان گفت ما آناهی که در صدر بودن و چیزی بارشان نبود قبول داشتیم پس ما اینجا گناهی نکرده ایم که خودمان را تقسیر بار بدانیم.

 

Faridun Golama Weisi

Rauf Rouhani رئوف این شماره تلفن من اگر دوست داشتی یک تک زنگ بزن من برایت زنگ میزنم.0041763383566

 

Soheila Rohani

از ماست که بر ماست به نظر من ما همچون بدنه ان تشکیلات و ناتوانایی کمیته مرکزی باعث شد که کومله چنیین سرنوشتی رقم بخورد . کمیته مرکزی که بنا به ناتوانی فکری ان دوران و نداشتن شناخت از منصور حکمت و خوش باوری باعث شد سرنوشت ان تشکیلات که با زحمات یکایک ما درست شد را به قهقهرایی رساند و ان کسی نبود بجز ما و اگر ویران شد ما بودیم .اگر مقدسات ساختیم ما بودیم و اگر منفعل بودیم ما بودیم . میدانی چراچون هنوز که هنوز خیلیها فکرمیکند که خدای اسمانها منصور حکمت که من همچون یک نفر سیاسی و اینکه به سهم خودمبارزه بود براش احترام قایلم و لی خدای من نیست و بت پرستی نمیکنم . ولی باید گفت انچه را که حتا خدایی شما گفت که برعکسش در امد هر چند به گفته خودش تاخودش بود نگران نبود چون خودش غلت و مهار ه حزبش در دستش بود ولی به قول خودش از ان میترسید بعد از خودش چی پیش میاد . این یعنی اینکه این انسان از حزبی که خوش تشکیل داد مصطمئن نبوده و حقم داشت نتیجه کارها خودش را دیدیم .خوب اگر منصور حکمت راست میگفت و کومله را به ان سرنوشت دوچار شد گفتم مقصر منصورحکمت نبود چون اگر کمیته مرکزی و بدنه اگاه بودن هیچ خدایی نمیتوانست سرنوشت کومله به ان روز برساند. حالا برگردیم سر اینکه چرا حزبی که ایشان تشکیل داد به انشعاب کشید و چرا؟؟ اشکال کار ایا در ناسیونالیست بودن افراد ان تشکیلات بود؟؟ و نبودن اگاهی. ایشان که مغر متفکر شما بود چرا تشکیلاتی که خود بوجود اورد و ادعا داشت به چنیین سرنوشتهای تبدیل شد ؟؟؟؟ و ایا به این فکر کردی که چرا بعد از مرگش به انچه که او معتقد بود حتا هیچ پیش نرفت و تقیسمیش کردن و انشعاب شد حتا رهبران امروزش هم برعکس ایشان عمل می کنن . کجا ی کار میلنگد؟؟؟؟؟؟؟؟ بجز موقعیت طلبی و قدرت طلبی . خوب کومله اشتباه وووو خوب چرا نتوانست در حزب خودش انچه را معتقد بود به اجرا دراورند ..... به قول کوردی خالو له بنه ره ت و باغا ویران بو . نااگاهی و بی سواد چه کار و چه سرنوشتها عوض کرد . بنشینی و کمی فکر کنی . نه خدا میخواهم ونه مقاسات ونه ادعا به درون خودتان برگردی و رجوع کنی وبس .از ماست که بر ماست که هنوز هم ناتوانی غوغا میکند بجای اینکه در راه برقراری دنیا نوید باشیم فعلا در فکر قدرت طلبی و جاه طلبی هستیم و بودیم حتا ان خدایی که شما ساخته اید بدون انکه خودتان خبر دار باشی به کسانی که رجوع کنی اگر فقط شهامت صبحت کردن از ان دوران را دارن بپرسی میدانی کجای کارها میلنگه ولی افسوس انها خودشان جز پاسیفترین افراد هستن ولی تا دیروز فالانژ کومله و بعد هم فالانژ منصورحکمت که حالا از همه بدتر با تمامی ادعا پاسیف و منفعل نشسته اند .واقعا یک ذره وجدان حتا انسانی داشته باشن واقعیت و سندیت تمامی این اتفاقا جرنایات مبارزه و متحول شدن ان را صبحت میکردن ولی ندارن و فقط متاسفم براشون

 

Abbas Ayagh

رفیق بهروز با اجازه share می کنم 🌹

Bz Za

براستی جایش خالی،،،،،یادش گرامی و راهش پر رهرو🌷🌷🌷

Abbas Ayagh

منصور حکمت کمونیزم را از زیر آوار بیرون آورد در زمانی که همه بوق نابودی کمونیزم را صدا می زدند کمونیزم کارگری را اعلام کرد که جنبشش خلاف جریان و سنت شکن و امروزی است من به شخصه چه به لحاظ شخصی و سیاسی خیلی از منصور حکمت آموختم

جایش در جنبش کمونیستی خیلی خالی است یاد عزیزش گرامی 🌹

Hassan Maarefipour ·

کدام آوار؟ چطور این کار را کرد؟

Abbas Ayagh

Hassan Maarefipour ٤- جهان نگرى و انتقاد مارکسيستى

اين حزب در سنت مارکسيستى و در دفاع از مارکس تشکيل ميشود. بنظر من کمونيسم و سوسياليسم کارگرى بدون مارکس به هيچ جا نميرسد. دفاع ما از مارکس و از مارکسيسم، بعنوان يک انتقاد اجتماعى، يک وجه مشخصه و متمايز کننده سنت ماست. در اين دوره خيلى ها ممکن است بخواهند احزاب چپ خود را نگاه دارند، بخواهند در صحنه سياسى با اهداف سوسياليستى خود باقى بمانند، اما در عين حال فکر کنند که شرط لازم اين کار تعديل و تجديد نظر در مارکسيسم و براى مثال وفق دادن دموکراسى و يا بازار با سوسياليسم و مارکسيسم است. اينها براى ما بى معنا و بى ارزش است. ما آن جريانى هستيم که انتقاد مارکسسيتى از جامعه سرمايه دارى و جوانب مختلف آن را از کف نميگذاريم. چرا که اين انتقاد، صحت و حقانيت خود را از نظر ما به ثبوت رسانده است. شخصا نميتوان تصور کنم که چه واقعه اى در دنيا ميتواند من را از اعتقاد به آنچه عميقا به صحت آن پى برده ام منصرف کند. چطور ميشود حقيقتى را "ناآموزى" کرد؟ ما به علت رنج و مشقت انسانها در اين جامعه پى برده ايم. ما مکانيسم استثمار و سرکوب و تخدير در اين جامعه را شناخته ايم. حال چه چيز ميتواند ما را به اين مجاب کند که اين دانسته خود را کنار بگذاريم و تبيين ديگرى را براى توضيح دنياى پيرامون خود اتخاذ کنيم. چه چيز ميتواند ما را از مارکسيست به چيز ديگرى تبديل کند. ممکن است انسانها منفعتشان ايجاب کند که اعتقادى را کنار بگذارند و حرف ديگرى بزنند. اما انتقاد مارکسيستى به جهان چيزى نيست که کسى بتواند از ذهن خود پاک کند. در مقايسه با عمق و شمول انتقاد مارکسيستى، تئورى هاى اجتماعى ديگر، چه انتقادى و چه توجيه گرانه، کودکانه و سطحى بنظر ميرسند. کسى که يکبار در اين نقد اجتماعى با مارکس شريک شده باشد، ديگر نميتواند از يک روز صبح تصميم بگيرد خود را به حماقت تئوريک بزند و جهان را طور ديگرى توضيح بدهد. بنظر من تمام کسانى که دست از مارکس و مارکسيسم ميکشند، کسانى هستند که از ابتدا مارکسيسم را نه بعنوان يک نگرش روشنگر و انتقادى، بلکه بعنوان يک مکتب مد روز و يا تحميلى پذيرفته بوده اند. خيلى ها کسانى بوده اند که قالب و اصطلاحات مارکسيستى را براى ارائه تمايلات اجتماعى و نظرياتى بيگانه با مارکسيسم بکار ميبردند. تا اين اواخر جهان پر از اينگونه مارکسيستها بود. انتقاد اجتماعى مارکسيسم بنظر من براى کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى غير قابل جايگزينى است. و شخصا يک اختلاف خودم با اکثر گرايشات درون جنبش کارگرى را بى اعتنايى آنها به مارکسيسم و انتقاد مارکسيستى ميدانم. ما مارکسيستهاى جنبش کارگرى هستيم. ما بايد گريبان خطوط ديگر را بگيريم و تبيين آنها از وضعيت طبقه، از جامعه، از اقتصاد، از دولت، مذهب، رژيم سياسى و غيره را از موضع مارکسيستى نقد کنيم و بخواهيم و بکوشيم کارگران و رهبران کارگرى مارکسيست باشند. اين تلاش يک وجه مشخصه جريان ما و حزب ماست.

Ali Ahmadi

کمونیسم کارگری حالا از ھمە بیشتر زیر اوارە بە دادش برسید

Jamil Nazargahi

یاد عزیزش گرامی و راهش برای رسیدن به جامعه ای که آزادی را به انسان باز می گرداند پر دوام باد. کمونیسم منصور حکمت تفاوت بنیادی که با تمام کمونیسمهای رنگ وارنگ داشت این بود که که کمونیسم را به جایگاه اولش یعنی کمونیسم مارکس بازگرداند. کمونیسمی که مال طبقات و برای طبقات دیگر بود را بشدت زیر ضرب و انتقاد قرار داد و کمونیسم را به مثابه اعتراض طبقه گارگر به شرایط موجود را بر پای اصلی خودش قرار داد. البته این روال موجود و عینی جامعه سرمایه داری است که بعد از مارکس و یا منصور حکمت احزاب کمونیسم کارگری دچار افت و خیزهای زیادی شده بعضی از آنها دنباله رو شرایط موجود شده و به حزب سرنگونی طلب تبدیل شده‌اند . اما جنبش کمونیسم کارگری و حزب حکمت بر بنیاد و پایه اعتراضات اجتماعی طبقه کارگر برای دنیایی عاری از کارمزدی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و ایجاد جامعه سوسیالیستی به راه مارکس و منصور حکمت ادامه خواهد داد . راهش پر دوام باد

Mahmoud Javani

منصورحکمت تازمانی درحزب کمونیست بودیم ومیگفت مامیخواهیم به کمونیسم مارکس برگردیم ،بااوهم نظربودیم.امابعدازرفتن ازحزب کمونیست وتشکیل حزب کمونیست کارگری بدون اطلاع خیلی ازماها،عقب گردی باورنکردنی کرد.به جای انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه ی کارگر،تصمیم گرفت باسی هزارنفرفیل سواربرودقدرت راتسخیرکند.یاوقتی گفت کمونیسم کارگری یعنی بازگشت قدرت به انسان،این بامنظورمارکس وانگلس درایدئولوژی آلمانی فرق میکند.درآنجامارکس وانگلس میگویندبازگشت قدرت به انسان خلاق ومولدجامعه،که منظورهمان کارگران وستمکشان است..وخیلی چیزهای دیگر....وحالانتیجه ی بحثهای اودردست حمیدتقوایی وجنبش نودونه درصدی است.

 

بهروز شادیمقدم

این ها خلاف واقعیت است . وقایع چیز دیگری است . انشعاب پدیده ای طبقاتی است . هیچ کس قادر نیست عده ای آگاه را فریب دهد و در آنها رخنه کند . رفتن خیلی ها با منصور حکمت هم از سر اعتقادشان بود .

Rauf Rouhani

جوجە را اول تابستان شماردیم و نتجە ان همە هیاهو را دیدیم و پوچی ان ادعاها را امروز میبینیم

 

Rauf Rouhani

در زمن این دیگر جز تاریخ است تشکیلاتی کە منسور حکمت سازمان دادە چون نوع در حال انقراز است و با در نزر گرفتن محفل بازماندە از او تا چند سال دیکر از نزر فیزیکی کسی از انهایی کە چون من بە مرز هفتاد سال میرسند یاید عکسهای انها چون وقایع شهریور برای محققین بایگانی کرد

Bz Za

Rauf Rouhani بامرگ منصور حکمت و سایر رهبران آگاه وکمونیست تفکر مارکسیستی نابود نخواهد شد.شاید بتوان از رویش گلها جلوگیری کرد،،،اما هیچکس نمیتواند مانع آمدن بهار شود.

 

Rauf Rouhani

Bz Za ارزو بر جوانان عیب نیست دوست عزیز

 

Bz Za

Rauf Rouhani جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه ، ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

گر شد از جور شما خانه موری ویران ، خانه خویش محال است که آباد کنید

Ali Ahmadi

کسی کە ھنوز باور دارد منسور حکمت نابغە و رھبر تبقە کارگر بودە درویش مسلک بیش نیست ، منسور حکمت تا توانست بە اتحاد کمونیستھا و تبەقە کارگر زەربە زد و شد یک میھن دوست و در وسیت نامەاش گفت بعد از مرگ جسدش بسوزانند و در جعبە نگھداری کنند تا زمانی خانوادەاش بە ایران عزیز برگردند و خاکستر جسدش در ایران عزیز دفن کنند. این نشان می دھد کە منسور حکمت چە قدر بە انترناسیونالیست بودنش باور داشتە است.

Star Awehang

کاک عیاس عزیز وقعان خودت با این حمله باور دارید ؟ بنظری من منصور حکمت نه اینکه به کمونیست کمک نکرد و ابروی کمونیست را یورد کمونیست را رسوا کرد چون خودش کمونیست نبود و برعکس از کمونیست حالیش شوده بود مهتدی چقدر به کرد اقیده دارد منصور هم به کمونیست همین

Star Awehang

کاک فریدون غلام ویسی عزیز لطفان کمی با انساف باش بنفت تمام می شود

Morad Moradkhani

در یک قرن گذشته دو جریان ایران را به نابودی کشیدند، مارکسیت ها و ملاها ، مارکسیت در آرزوی ایجاد یک حکومت کمونیستی در ایران و ملاها در آرزوی یک حکومت اسلامی و سرانجام ملاها موفق شدند قبل از کمونیست حکومت اسلامی ایجاد کنند، آنچه مارکسیت ها می خواهند همان بلیه و مصیبتی است که ملاها بر سر ایران آوردند، هر کس می خواهد ماتریالیست باشد آن مبحثی نظری است ، اما آرزو و تلاش برای یک حکومت کمونیستی کلر عبث و آب در هاون کوبیدن است ، این مردم از مارکسیت و ملا بیزارند

 

Farid Sena

کاک بهروز دوست عزیزم ، بسیار متاسف هستم از برخورد هایی که به شما و دیگر عزیزان شده

بهروز شادیمقدم

Farid Kalame فرید جان ممنون از رفاقتت . هه ر بژی .

 

Raza Mostafa Soltani

آیا مباحث تئوریک سیاسی هم، اگر علمی باشند، نباید مثل سایر علوم انسانی و علوم طبیعی، باید بتوان با آمار و ارقام محک زده شوند و دوری و نزدیکی آنها را از گرهگشایی مصائب و مشکلات سیاسی و اجتماعی در درون جامعه سنجید و نشان داد؟ آیا ایده ها باید در خدمت انسانها باشند یا بر عکس؟ م. حکمت انسانی خود شیفته بود که در میان تئوریها، وظیفه اصلی خود و حزبش را، که ایجاد تغییرات سیاسی و اقتصادی در حد توان و امکانات مادی و معنوی موجود و ممکن بود، را گم کرد و با زیگزاگهای تئوریک مایه یاس و ناامیدی هودارانش شد. اهل عمل سیاسی و اجتماعی نبود. اگر در دانشگاهی با تئوریهایش ور میرفت. ممکن بود کمتر به حال خود و اطرافیانش صدمه بزند.

 

بهروز شادیمقدم

Raza Mostafa Soltani تئوری و عمل م. حکمت به دو دوران تقسیم میشود . دوران قبل از کنگرۀ دوم حزبش و دوران بعد آن . دوران اول دورانی پر بار و ارزشمند و مارکسیستی بود . تئوری مارکسیسم را او در ایران جا انداخت .

 

Raza Mostafa Soltani

بهروز شادیمقدم عجب جا انداختنی، بجای گسترش اتحاد و مبارزه حداقل در میان نیروهای داوطلب و جان بر کف و جسور، تفرقه و کینه را در میان بزرگترین، موثرترین، رزمنده تذین نیروی سوسیالیت در منطقه خاور میانه ، با هر ایراداتی که داشت راه انداخت. انفجار سیاسی از درون خواسته یا ناخواسته کاری بود که از دست ج.ا. با تمام تلاشش بر نیامد. تئوری قرار بود در خدمت به ارتقای مبارزه باشد نه برعکس. این تقسیم بندی فقط در ذهن شماها موجود است نه ابژکتیو در خارج اذهان بطور قابل سنجش، شمارش از جمله اعضای بیشتر، متحدتر، تشکلهای دمکراتیک، کارگری، پرچمدار رفع ستم بر زنان و ملل در ایران و منطقه. برای دستیافتن به آزادی دوباره باید به خود جرات داد که از همه تئوریهای عوضی و صاحبانش حتی در مورد خاص از مارکس هم عبور کرد. در مبارزات روزمره جامعه بسیار سریع میتوان نتایج، معنا و کارکرد تئوریها را سنجید و مشاهده کرد. پیشرفت اتحاد و مبارزه توام با کاستیها یا پسرفت مبارزه و از خو و تئوریهامان راضی بودن؟ کاراکتر، شخصیت، علایق شخصی، خودخواهی و خودشیفتگی افراد، نیاز شدید اینجور افراد به در مرکز قرارگرفثن، گرفتن تائیدیه و اعتبار از دیگران نه ار افکار و کردار حود و ... را باید جدی و موشکافانه، منظور تفتیش عقاید نیست، را در نظر داشت تا دلیل رفتار انسانی و مهربان کسی را با رفتار خشن کسی دیگر را در زیر چتر همان حزب و عقاید، بدون ریا و تظاهر را، فهمید. متاسفانه عمر علم روانشناسی نزذیک به ٦٠ سال است، انسان بهاهای زیادی برای عدم فهم تناقض، ریا و تظاهر در حرف و عمل انسانها را پرداخته است.

 

بهروز شادیمقدم

Raza Mostafa Soltani متاسفانه شما بحث مشخص نمیکنی . کلیاتی از مخالفت و نفی دارید . یک دورۀ تاریخی و سیاسی را با دو جملۀ دلبخواه نمیشود ارزیابی کرد . ارزیابی باید متکی به اسناد و نقد باشد . نظرت فاقد این ارزیابی است .

 

Rauf Rouhani

بهروز شادیمقدم بهروز عزیز چە احتیاجی بەتحقیق و بحس اکادمیک است؟ نتیجە همە چیز را روشن کردە

 

Rauf Rouhani

چە سندی بالاتر از وزع همین امروز میراس منسور حکمت احتیاجی بە بحس در مورد تعداد دندنانهای اسب نیست

Raza Mostafa Soltani

بهروز شادیمقدم اسناد من در جامعه، اوضاع مبارزاتی کنونی چپ و در یک کلام تغییر به جلو یا تغییر به عقب است. هیچ تئوریسینی نمیتواند با بازی با کلمات و ارجاع به "اسناد" توجه من را از اسنادی که با خون و عرق هزاران مبارز در صحنه نوشته شده و نوشته خواهند شد، منحرف کند. تعصب و مشکلی ندارم هر کس هر تئوری و تئوریسنی را دوست دارد، آنرا مثل مذهب امر خصوصی افراد میدانم. اما در امور سیاسی و دست بردن برای قدرت و ثروت تلاش میکنم موشکافانه نتایج و کارنامه را زیر نظر داشته باشم.

 

Morad Moradkhani

نزدیک به صد سال است و بسا نقطه آغاز آن در نهضت جنگل رقم خورد، از آن سالها کمونیست در پی بدست گرفتن قدرت در ایران بودند ، اگر چه یک منطقه از کشور جدا و آنجا دولت کمو نیستی خود را برپا کنند ، تلاش آنها در سالهای بعد با دولت مستعجل آذربایجان و در اول انقلاب در کردستان هم خود را معطوف به تشکیل یک دولت کمونیستی نمودند و از طرفی ملاها هم زیر کانه تر از کمونیست ها در پی تشکیل دولت اسلامی خود بودند ، تفاوت عمده این دو جریان در این بود که عطش رسیدن به قدرت نزد مارکسیست ها بیشتر از ملاها بود ، همین عطش آنها را وادار می کرد تجزیه طلبی و تشکیل دولتی کمونیستی در یک منطقه کشور باشند از نظر دور نکنند ، مختصر : مارکسیت ها و‌ملاها دو نیرویی که مانع توسعه کشور و دست یابی ایران به دموکراسی شدند و تا هنوز هم کمونیستها حاظرند به حکومت ملاها تن دهند ، اما نیروی غیر از آنها بر جمهوری اسلامی توفق پیدا نکند ، خوشبختانه نسلهای امروز بر خلاف نسل ها گذشته که بین گرایش به مارکسیست ها و ملاها گیر کرده بودند و انگار راهی نداشتند الا اینکه با مارکسیست ها بپیوندند یا ملاها ... از مارکسیست ها و‌ملاها عبور کرده و به هیچ روی حکومت مارکسیستی ها و ملاها را قبول ندارند و از آن توری که چند دهه افکار جوانان ایران را گرفتار ساخته بود ، رها شدند

 

بهروز شادیمقدم

 

 شما بهتر است قدری مطالعه کنی . حزب توده را مارکسیست نامیدن ، نشان از این بی خبری است . هیچگاه حزب تودۀ ایران خود را مارکسیست نمیدانست . بقیۀ نوشته تان هم غلط است .

 

Morad Moradkhani

نگاه ماتریالیستی به جهان از گذشته و در همیشه تاریخ بوده و خواهد بود ، در هر صورت در این جهان بسیار متفاوت و متلون انسانها هم متفاوت و متنوع فکر می کنند، نقد در حوزه فکری متفاوت با نقد در حوزه سیاسی است ، نقد نگارنده در حوزه سیاست بود و الا در حوزه فکری فقط می توان منتقدانه مباحثه نمود اما نمی توان افکار کسی را گرفت یا در فکر او انحراف ایجاد نمود ، اما در حوزه سیاست میشود دیگران پاک کرد آنگونه که نباشند

   

 ======

تجسم ضد قدرت کجاست ؟
 
بمناسبت سالروز تولد منصورحکمت
 
منصورحکمت تجسم ضد قدرت ...
تقدیم به رفقا آذر ماجدی و خسرو داور

 
تاریخ درمراحل انقلابی شخصیت های خودرامیسازد.شخصیت هایی که جوابگوی نیازجنبش طبقاتی بوده ودرپیش روی وتکامل مبارزه طبقاتی نقش اساسی به عهده دارند.اینهانوابغ وتاریخسازهستند.منصورحکمت ازاین گونه نوادرتاریخی بود.بعدازمرگ لنین وطی چند دهه تسلط جریانات غیرمارکسیستی که پرچمدارمبارزه طبقات غیرکارگری بودندوتوانستندبه نام مارکسیسم درجوامع مختلف نقش داشته باشندواین اَرمان والای بشری رابپوشانندوتفکرات وجهان بینی دیگری به جای اَن بنشانند.اینجاست که منصورحکمت همانند متفکری بزرگ وهوشیارمارکسیسم مارکس ولنین رادوباره زنده میکندوتفکرات غیرمارکسیستی رابه جای خودمینشاند.
 
شباهت زیادی هست بین دوران انقلاب روسیه ودوران ما:

پلخانف مروج مارکسیسم درروسیه میشودوناردونیکهاوپوپولیسم راافشأمیکند.“اختلافات ما“رامینویسدوپدرمارکسیسم روسیه لقب میگیرد.منصورحکمت هم مارکسیسم رادرایران ترویج میکند.پوپولیسم راافشا”میکندو”تفاوتهای ما“رامینویسد.بااین همه یک تفاوت اساسی بین این دو دوران وجود دارد.درعصرپلخانف کمونیسم دراوج بودودردوران منصورحکمت برعکس!دردورۀ پلخانف پرچم جنبش طبقات دیگربنام خودشان بودودردوره های بعدتازمان مابه نام مارکسیسم.دراَن زمان مارکسیسم بدیل قدرتمندی برای کسب قدرت سیاسی بودودردورۀ منصورحکمت دربوق دنیادمیدندکه کمونیسم مرده است.
 
واضح است که نقش یگانه مروج مارکسیسم دردوران معاصرچقدرسنگین تربوده است.منصورحکمت این وظیفۀ تاریخی رابه سرانجام رساندواحیاگرتئوری مارکسیسم شدوبدان چهره ای امروزی بخشید.اوتنهایگانه تئوریسین مارکسیسم درعصرحاضرنبود،درعین حال شخصیتی چندبعدی وقابل تامل داشت.تاثیرات عمیق مرگش برانسانهارابایددراین چندبعدی بودن شخصیتش دید.

 
شخصیت مدرن
برای اَنهایی که منصورحکمت رامیشناختند ودیدگاه هایش را قبول داشتند(حتی کسانی که بابعضی ازنظراتش مخالف بودند)تاثیرات مرگش بانوعی ابهام وتیرگی دردنیای کنونی همراه بود.چنین تاثیراتی تنهااززاویۀمرگش به مثابه تئوریسین وفعال سیاسی نیست.او تجسم عمیق وواقعی تمایلات فرهنگی وسیاسی انسان به پاخاسته وخواهان رسیدن به دنیای امروزبود.عدم وجود این تجسم به طور واقعی اَن دیدگاه راتیره میکند.دنیای مابدون اوتیره تراست.این تیرگی انعکاس مرگ اوست.

 
سوسیالیسم موردنظرمنصورحکمت بامدرنیسم اروپای غربی گره خورده بود.این مدرنیسم درست عکس وضعیت فرهنگی اسفبارشرق وکشورهای اَسیایی است.ماهاکه برخاسته وپرورش یافتۀ این جوامع عقب افتاده هستیم(باهمۀ دیدگاه های مترقیمان وانتقادات وتنفرمان ازاَن وضعیت)اتوماتیک به این فرهنگ برخاسته ازغرب درمقابل شرق گرایش داریم.منصورحکمت درکنارجنبه های قوی تئوریک، جایگاه سیاسی ونقشی که درجنبش کمونیستی داشت،خودمیتوانست ازنظرفرهنگی وشخصیتی سمبل ونمایندۀ اَن فرهنگ ومدرنیسم غربی برای ماباشد.گرایش های فردی به شخصیت او راازاین زاویۀ باید دید و شیفتگی به او را از اینجهت باید جستجو کرد.

 
پرورش درغرب باهمۀ دستاوردهایش ودرونی کردن فرهنگ اَن ازطرف منصورحکمت ازیک طرف واحساسات وتعلقات عاطفی ومهروعطوفتهای انسانی اوکه جایگاهش رابایددرظرفیت های شخصی ومحیط خانوادگی جستجوکرد،به اوشخصیتی بخشیده بودکه وی راازچارچوب کلیشه ای شخصیت های سیاسی(باهمۀ خصائل وفرهنگشان که بااَن اَشناهستیم)دورکرده وازاوچهره ای سیاسی ،بی تکلف،مدرن وامروزی ساخته بود.وجودهمچون شخصیتی خارج ازمعادلات سیاسی وتشکیلاتی،درعرصۀ مناسبات انسانی هم دارای جذبه ودوست داشتنی است.به همین دلیل است حتی کسانی که مدتهاازعرصۀ مبارزه دورشده وچه بساازسیاست متنفرباشند ، به منصورحکمت سمپاتی داشته ودارای عمیق ترین عواطف نسبت به اوهستند.ازدست رفتن ونبودن اوکل تصویرسازی ماراازشخصیت مدرن وانسان فهمیده امروزی،درهم میشکند وباعث اَشفتگی خیال میشود.دردنیای سیاست تحکم وبرخوردهای خشونت اَمیزازطرف بعضی مسئولین ورهبران،امری شناخته شده ومردود است.شخصیتی که ازروزن خودخواهیهاوتحکم بگذردوصمیمانه ومهربان باانسانهاروبرو شود،نشانۀ ازخود گذشتگی وظرفیت های انسانیست،که دارد.منصورحکمت ازاین ظرفیت هابسیارداشت.درمقابل اوتمام دیوارهای تشکیلاتی،برتری های انسانی واستعدادهای فردی فرومیریخت وساده ترین رابطۀدوستانه وانسانی بوجود میاَمد. چنین شخصیتی الگوست و انسانها میخواهند خود نیز اینگونه باشند.

 
برخوردبه جدایی
همه بیاددارنددرجریان اختلافات درونی حزب کمونیست ایران منصورحکمت جداشدوتمام امکانات اَن حزب رابه جای گذاشت.اومیتوانست ازاتوریته وقدرتی که درحزب داشت استفاده کندوصاحب گرایشات دیگرراکناربزند،مسئولیت اَنهارابگیردوتصفیه شان کند.این خواسته خیلی هابودونکردنش باعث تعجب مخالفین هم شد.امااواینکاررانکرد.درمبارزۀ طبقاطی ودراحزاب کمونیستی هم پیش نیامده که صاحب تفکری ازموضع برحق وهنگامی که رای حتی مخالفینش راپشت سرداشته باشد،ازاتوریته وقدرتش استفاده نکند.منصورحکمت راه منحصربه فردی انتخاب کرد.جداشد.این شیوۀ برخوردبه سیاست ِلنین بامخالفینش شبیه است که مهمترین مسئولیت هارابه اَنهامیداد وحتی درنوع خودبی نظیراست.

حزبی که حاصل تلاش پیگیربخصوص خودمنصورحکمت درسطح رهبری بودوهنگامی که مخالفین درنوشته های خودازتصفیۀ تشکیلاتی ابرازنگرانی میکردند،رابه حریف سپردن واَنهارابه حال خود گذاشتن ورهاکردن،نشانۀ سخاوت وانصاف درامرمبارزه ونترسی ازرفتن وتشکل دیگرزدن است.اَنهم دردوره ای که تشکل زدن امری محال مینمود،اعتمادبه نفسی میخواست که اوداشت.اوکه نظراتش رابرمبنای تئوری مارکسیستی قرارداده بود،ازاین نظریۀ مارکسیستی دررابطه باقدرت عدول کردکه تصفیۀ درون حزبی،حزب را استحکام میبخشد.(ازنامۀ لاسال به مارکس)وازابزارقدرت به مثابه ضدقدرت استفاده کردودرواقع به بیان دیگربرضدقدرت خودعمل کرد.چنین نگرش وپراتیکی تنهاازکسی برمیایدکه درعمل برعلیه هرگونه حرکت اقتدارگراقرارمیگیرد.منصورحکمت بااین برخوردش به مقولۀ قدرت نشان دادکه یک رهبروکمونیست بایددردرجۀ اول ضدقدرت باشد،ضدقدرت بودن(درمرزبندی بااَنارشیسم)برای شخص وهرحزب سیاسی که برای کسب قدرت سیاسی مبارزه میکند،اساسی ترین مسئله است.ضدقدرت بودن بیان جهان بینی انسانی است که راه رابرای رسیدن به جامعۀ انسانی وبرابرهموارمیکند.برخوردبامقولۀ قدرت وضدیت بااَن حتی درجایی که این قدرت،قدرت خوداوست،بزرگترین درس منصورحکمت ونشانۀ زیباترین خصلت اومیباشد.

 
دربرابرمرگ
مرگ واقعیتی است تلخ.منصورحکمت درگزارش پزشکی خود،سال قبل به طنزنوشته بودکه ”مهم نیست مرگ کی وکجاسراغ من بیاید، مهم این است من اَنوقت اَنجانباشم .”متاسفانه مرگ اَمدواواَنجابود.بدون شک مرگ برای منصورحکمت که زندگی ومبارزه رامیخواست طنزی تلخ وواقعیتی غیرمنتظره بوده است.این مرگ مانع واجتناب ناپذیری خودرابرسرراه متفکری گذاشت که اَرمان رهایی بشریت درسرداشت.روبروشدن بااین واقعیت وقدرت تردیدناپذیرش تنهایک راه داشته واَن انکارکردنش.تصمیم به نیستی جسم،جواب به این واقعیت وقدرت اَن است.یعنی نیستی رابه ضدخود تبدیل کردن ونیستی راازفلسفۀ نیستی گرفتن،تااَنجاکه ازمرگ وقدرت اَن هیچ نشانی نباشد.ماندن جسم وداشتن اَرامگاه درعوض معنای واقعی وهمیشگی مرگ وقدرت اَن دربرابرزندگی است.تجسم ضدقدرت،قدرت راازمرگ هم بعداززندگیش گرفت.وجودمقبره واَرامکاه منصورحکمت درهرنقطۀ دنیا،تادنیا،دنیابود،نشان ازقدرت متفکری بزرگ بودکه باتئوری هاودرافزوده هایش به مارکسیسم دراین عصرکه سخت ترین اعصاربرای کمونیسم بود،اَزادی وبرابری رابرای بشریت بشارت داده بود.امااواین رانخواسته بود.این شیفتۀ اَزادی وانسانیت درهنگام جدایی ازحزب کمونیست ایران درگرایشات مخالف نظرات خود،عدم اَزادی وبرابری رامیدیدودرهنگام روبروشدن بامرگ پایان مبارزه وزندگی خودرا.اومارکسیسم ورهایی بشریت رامیخواست وجداشد.ومرگ رانخواسته بود،چون زندگی ومبارزه رامیخواست.

 
بعدازمرگ منصورحکمت درهمۀ جلسات مهم سیاسی وتصمیم گیری های حیاتی درارتباط بامبارزۀ طبقاطی درایران یک سئوال روی سرهمه چرخ خواهد خورد که : یک صندلی خالیست.تجسم ضد قدرت کجاست ؟

بهروزشادیمقدم 5. 9. 2002

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  = حکومت جنایتکار و شیاد در حین جنگ های خیابانی با پزی زبونانه ،طرح و توطئه ای و به سبک آخوندی نقشه های خود را پیش برد . اسیر گرفتن . = اک...