جلال ال احمد ،
با افکاری ارتجاعی ،
اما عدالت خواهی با سری نترس در مقابل استبداد.
بعد
از کودتای 28
مرداد 32
و هنگامیکه همۀ احزاب
و مخالفین سرکوب شدند و در شرایطی که "
در غبار آباد شهر بی
تپش وای مرغی هم نمیآمد بگوش ."
ال احمد که برخاسته از
خانواده ای مذهبی بود و عضو حزب توده و
بعد مخالف و منتقد آن حزب و جزوء منشعبین
و افشاگر سیاست های شوروی که بر چپ دنیا
تسلط داشت .
در اواخر دهۀ سی و در
دهۀ چهل محور و میدان دار بخش طیف روشنفکری
ایران بود در مقابل استبداد حاکم .
بحث مرید و مرادی نبود
. بحث
مقابله بود و نترسی .
ال
احمد در عرصۀ ادبیات قلمی شیوا و صریح
داشت .
نثرش تلگرافی و پر کشش
بود و آن قلم حرف اول را میزد .
نه به اتکای زیبایی
نثر ، بلکه به خاطر جسارت و شهامت صاحب
قلم .
در
آن اوضاع و احوال احسان یار شاطر رقمی
نبود و جرئت نداشت در مقابل ال احمد بایستد
و بگوید که "
شما خجالت نمیکشید از
یک طرف درس آزادی به مردم میدهید و از یک
طرف کتابتان را میفرستید به دربار که چاپ
آن را توصیه کند ؟ "
زمانه که بگذرد و آوار
ها بر سر کسی فرود آید ، همین خواهد شد .
ال احمد با طرح نظرات
مذهبی اش بعد ها آوار جمهوری اسلامی بر
سرش ریخت .
روایت ما از
تاریخ و رخداد ها و انسانها باید متکی به
اسناد و بیان واقعیت ها باشد .
ال احمد سرکش و نا
آرام که از چپ مایوس شده بود و آخر سر اسلام
را راه نجات میدانست ، نه شریعتی بود و نه
شمس ال احمد و نه سیمین دانشور .
عدالت خواهی بود نترس
. با
افکاری ارتجاعی .
زیاد عمر نکرد .
وسیله ای هم شد در دست
حکومت اسلامی .
به جرئت میتوان گفت
اگر زنده میماند جزو اولین قربانیان بدست
این حکومت میشد و اسلام او مانع نمیشد که
عدالت خواهی اش را کنار بگذارد .
Ali
Atai
بهروز جان عدالت
خواهی شو شرح بده
Gros
Sol
همین پست نشان
میدهد:
از یک سوراخ میشود چند
بار گزیده شد!
Saber
Shekh
جلال کمک کرد که
بیعدالتی در جامعه نهادینه شود.
جلال استاد پراکنده
کردن جهل در قالبی اتوکشیده بود.
جلال یک سبیل کلفت شیعه
ی اثنا عشری خجول بود.
و یک تریاکی
Gros
Sol
هنوز بعد از ۴۱
سال گزیده شدن از سوراخ خمینی که همه چیز
به خاک سیاه نشانده شد ، آنها هایی که در
صف مقدم پیوستن به خمینی جلاد بودن را
"عدالتخواه"
خطاب کردن نشان می دهد
در آینده چقدر به برقراری عدالت باید
امیدوار بود!
بهروز
شادیمقدم
ال احمد نه سیاستمدار
بود و نه سیاست پیشه که خود را مطرح کند .
بودنش با حزب زحمتکشان
هم از سر اشتباه بود .
سالهای قلم زنی و
مخالفتش با حکومت را "
از نظر سیاسی یک ولگرد
بیش نبود ."
نامیدن ، این دیگر چه
نظری است .
یا "
یک روز بازداشت شده
بود ؟؟؟؟ این که در لحاف پر قوی سیاسی
بخوابد و فقط چرت و پرت بگوید.
" این ها که نقد نشد
.
Gros
Sol
۴۷ سال پیش بیژن
جزنی نوشت:
برای مبارزه با استبداد
رژیم شاه باید حتا با گروه روحانیت مرتجع
متحد شد (نقل
به معنی)
. در همان زمان نادرستی
این دیدگاه از طرف گروه سیاسی نقد شد.
تاریخ ۴۱ ساله جامعه
ایران صحت این نقد را نشان داد.
ولی متاسفانه بعضی ها
به تکرار تجربه تاریخی عادت دارند.
بهروز
شادیمقدم
Gros
Sol پست بالا نشان دادن
زوایای شخصیتی ال احمد را مد نظر دارد و
اینکه همۀ کاسه کوزه های حکومت را نباید
سر او شکست .
Akhgar
Reza
یک انسان مرتجع
کجا و عدالت خواهی کجا ؟
بهروز
شادیمقدم
مرتجع
نبود ؛ افکار ارتجاعی هم داشت .
Gros
Sol
شاید باور دارید
"حکومت"
از آسمان ناذل می شود!
آقای شادیمقدم
بهروز
شادیمقدم
بر
پایی حکومت اسلامی نتیجۀ نظرات مذهبی
امثال ال احمد نبود .
Gros
Sol
اسناد تاریخی
نشان می دهد چه کسانی در "بر
پایی حکومت اسلامی"
نقش داشته
اند:
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=10153839695209720&id=747479719
Gros Sol
چه کسی
در جامعه ایران مسولیت عملی را پذیرفت که
ایشان دومی آن باشد؟
در
ایران "عزیز"
همه اتفاقات دست خداست
، حتا سقوط هواپیما با ۱۷۶ سرنشین، اگر
کسی هم با دو مشک آن را هدف قرار داده باشد،
چه رسد به نویسنده!
Shahram Nosrati
نمیدانم
چطور میتوان از طریق تحجر با استبداد
مبارزه کرد افرادی مثل آل احمد ، شریعتی
یا پدر معنوی آنها سید جمال فهم تاریخی
از تغییرات جهان نداشتند آنها راه مقابله
با پیامد های انقلاب صنعتی ، رشد بورژوازی
، وخصلت تهاجمی آنرا در فرار به عقب وعدم
درک وتقابل منطقی با آن که جز در رو یکرد
به آینده نمیتوانست اتفاق بیفتد
میدانستند
بهروز
شادیمقدم
منظور
از تقابل با استبداد در اینجا تغییر ساختار
های اقتصادی نیست .
درگیرشدن با استبداد
سیاسی است .
Shahram
Nosrati
استبداد سیاسی
نسبت نزدیک با تحجر دارد .
انقلاب مشروطه نقطه
عطفی بود برای تغییرات بسیار گرچه آنگونه
که جریانات اولیه مشروطه مد نظر داشت این
تغییرات دامنه خیلی گسترده ای نیافت اما
تغییرات بسیاری هم پدید آمد از مهمترین
آن وارد شدن در مسیر تمرینی دولت مدرن بود
. دولت
مقتدر مرکزی ، ایجاد بعضی نهادهای حکومتی
وقانون گزاری ، آغاز مدرنیزاسیون توجه
نیم بند به مدرنیته و..
اتفاقا در بین حوزه
های مختلف حوزه سیاسی بیشتر در برابر
تغییر مقاومت نشان میداد برای چاره این
مشکلات جدید که تفاوتهایی با دوره قبل
یعنی قاجار داشت جامعه نیازمند راه حلهای
تازه ادامه مسیر با رویکرد به آینده وباز
کردن منافذ مسدود شده بود بازگشت به گذشته
هیچ راه حلی منطقی و قابل اجرا و برنامه
ریزی برای روبرو شدن با مشکلات تازه ارایه
نمیکرد
Shahram
Nosrati
واین را نباید
نادیده گرفت که تغییرات اقتصادی اگر
استبداد سیاسی نباشد(
که میتواند موقتا مانع
این تغییرات شود بلاخره منجر به تغییرات
سیاسی میشود.
خصوصا در جوامعی که در
حال توسعه بوده و پتانسیل دامنه تغییرات
دران گسترده ونیازمند آن است
Ahmad
Jamali
آل احمد به همراه
خلیل ملکی و داریوش آشوری انشعاب کردند
، و بعد داخل حزب زحمتکشان بقایی شدند.
اولین جلسات آن در
سفارت آمریکا تشکیل شد.
و بعد از آن جدا شدند
و نیروی سوم تشکیل دادند.
آل احمد در مصاحبه ای
می گوید مدیر مدرسه را تحت تاثیر سفر به
انتهای شب سیلین نوشته ام.
برای اینکه افکار آل
احمد بفهمیم حداقل پنج بار مدیر مدرسه را
بخوانید.
تحقیر مردم، دانش آموز
، معلمان ، اولیای معلمان، مادران و
خواهران دانش آموز، اصلا ً این کتاب ضد
سیستم حاکم نیست.
و نشانی از زجر مردم
ندارد و تحقیرکردن مردم است.
مقایسه کنید با داستان
هتو از مجموعه از این ولایت درویشیان.
مردمی و همدل با مردم
زحمتکش و رنجدیده.
نوشته سیلین را ضد جنگ
تبلیغ کردند .
از قضا کسی که فرماندار
هیتلری ها و نماینده حکومت بعد از اشغال
فرانسه می شود، نمی تواند ضد جنگ باشد.،
مانند طرفداران ترامپ
آقای
سیلین در اون کتاب از مبارزان هموطنش بر
علیه اشغالگران فاشیست بد می گوید و تحقیر
می کند ، عینا مانند آل احمد و بخش دومش
هم تحقیر کارگران کارخانه های آمریکاست.
Javid
Hakimi
مبارک است رفیق
بهروز عزیز.
متوجه شدیم می شود هم
مرتجع بود و هم مدافع عدالت.
بهروز
شادیمقدم
مرتجع
نبود .
یادت باشد عمری زندگی
کرد .
مبارزه هم کرد و درگیری
هم داشت (مدافع
عدالت)
و آخر عمری به مذهب روی
آورد (افکاری
ارتجاعی)
.
بهروز
شادیمقدم
Ahmad
Jamali درست است تحت تاثیر
سفر به انتهای شب سیلین نوشته .
تاثیر پذیری ربطی به
صاحب اثر و مضمون اثر الزاما"
ندارد .
اما خواندن مدیر مدرسه
بسیار ساده است .
شما میتوانید تحقیر
مردم و...
،در اینجا نشان دهید
.
بهروز
شادیمقدم
میشه
یک جمله از او بیاورید که بوی روانپریشی
بدهد یا نقل قول از کسی که همنظر شما باشد
. ده
ها هزار نفر هم پیشکشت ، اسم یکی را بیاور
.
Ahmad
Jamali
Ali Mojtahed Jabery آفرین
آفتاب اومد و دلیل آفتاب .
این آقای بهروز شادی
مقدم در مورد موضع فاشیستی و از بالای
تحقیرآمیز و از جمله روانپریشی هیتلری
آل احمد مدرک میخوای سرتاسر مدیر مدرسه
میگیم برو بخون مثل آفتاب جلوت هست سوزنش
گیر کرده
Davoud
Chamsai
خشمگین از
امپریالیسم ترسان از انقلاب پاسخ دندان
شکن امیر پرویز پویان بود به افکار
بازدارنده جلال آل احمد.
میخواست با افکار عقب
مانده و فئودالی با امپریالیسم مبارزه
کند.
حالا بعد از پنجاه سال
باز یکنفر پیدا شده که دوباره بخواهد اورا
قهرمان کند.
بهروز
شادیمقدم
Davoud
Chamsai متن را نخوانده ،
خشمگینی .آخر
برادر من کسی را که دارای افکار ارتجاعی
بوده است میشود قهرمان کرد .
Davoud
Chamsai
بهروز شادیمقدم
متن را خواندم.
خوب اگر نمیشود قهرمان
کرد پس چرا اصلا موضوعش را مطرح کردی.
بهروز
شادیمقدم
جوابی
بود به پست یک نفر که بدون استدلال ال احمد
را به لجن کشیده بودند .
Davoud
Chamsai
بهروز شادیمقدم
شما مگر مارکسیسم نیستی.
پس بگذار مردگان را
مردگان بردارند.
اگر کسی ایده آل های
شما را زیر علامت سئوال برد میشود از
آنان دفاع کرد.
بهروز
شادیمقدم
Davoud
Chamsai من مردۀ ال احمد
را به بعضی از زنده ها ترجیح میدهم .
Akber
Rad
زنده باد آقای
شادی مقدم چون مرتب مطالعه دارد تحلیلش
هم منصفانه و بدون قصاوت عجولانه است هرگز
نباید برای قضاوت تاریخی از یک فردیا یک
جربان سیاسی باداده های امروزی مقایسه
شود که قیاسی معل الفارق است باید در زمان
و مکان مشخص تاریخی خود مورد بررسی گیرد
آل احمد از جمله معدود افرادی بود که در
مقابل استبداد سیاسی آن روز قد علم کرد
اما از آنجا که از حزب توده روی گردان و
متنفر شده بود بویژه اینکه او بشدت بیگانه
گزیز بود به دامان ارتجاع سوق داده شد
وگرنه او نه سیا ستمدار بود و نه ایدیولوژی
پرداز که مانند شریعتی در برقراری اسلام
سیاسی نقش داشته باشد اما تسلط اسلام
سیاسی برایران آواری بود که بر سر همه
اسلامیون خراب شد حتی کسانی که صد کفن پو
سانده بودند
Mahmoud
Javani
مگرمیشه ی کسی
افکارارتجاعی داشته باشد،اماعدالتخواه
باشه؟؟؟؟
Zahed
Dayerbagi
کاک بهروز
عزیز جلال روزهای زوج مسلمان بود و روزهای
فرد کمونیست
Akber
Rad
در عرصه فعالیت
در فضای مجازی حال چه پست فیس بوکی چه
کامنت از سر روده به هذیان ولیچارگوئی نه
پردازیم_
عمیق تر بیاندیشم به
جای نظرات عوام فریبانه و پر طمطراق و
کوبیدن بر طبلهای تو خالی سعی کنیم یک
رئالیست باشیم که احساس رضایت و حقیقت در
جزئیات و اعماق نهفته است نه در شعارهای
فریبنده روایت از رخدادها ی تاریخی
وانسانهای فعال در آن باید با متکی به
اسناد و مدارک غیر قابل انکار باشد
Akber
Rad
بالیچارگوئی همه
چیز وهمه کس را به لجن نه کشیم در رویدادهای
تاریخی آن روز ایران تعداد انگشت شماری
به مقابله با استبدادسیاسی حاکم قد علم
کردند آل احمد یکی از آنها بود نقش او در
کانون نویسندگان غیرقابل انکار است او
نقشی در حاکمیت اسلام سیاسی در ایران
نداشت چون مانند شریعتی نظریه پرداز نبود
که ایدئولوژی قرون وسطائی اسلام را در
زرورق طلائی پیچیده تقدیم نسل جوان
کند
Akber
Rad
در رخ دادهای
تاریخی دهه ۲۰ و ۳۰ ایران تسلیم شدن و
وادادن رهبران حزب توده و بعضا پیوستن آن
ها به تشکیلات ساواک و تیمور بختیار
فرمانده حکومت نظامی و بنیان گذار ساواک
نقش جاسوس کارکشته ای مانند عباس شهریاری
که بختیار شخصا او را عضو گیری کرده بود
و در راس تشکیلات تهران حزب توده بود در
یأس و سرخوردگی از فعالیت سیاسی انکار
ناپذیز است همچنین در راس هرمی این حزب
رضارادمنش بود که فرزندان دورگه یزدی به
سبب نسبت فامیلی با او در برلین شرقی به
گاوصندوق اسناد محرمانه حزب دسترسی داشتند
و آن را بدست ساواک میرساندند بدین ترتیب
هر جنبده سیاسی که به طریق اولا در ارتباط
با این حزب که بستر اصلی چپ ایران بود قرار
می گرفت در چنبره ساواک فشرده می شد
Akber
Rad
حاکمیت خمینی و
اسلام سیاسی در ایران به خاطر نقشش در
رویدادهای خرداد سال ۱۳۴۲ اجتناب پذیر
بوده است-
چون بعد از رفرم ارضی
محمدرضاشاه در شرائط اقلیمی ایران به علت
قلت آب سیل بنبان کن دهقانان زمین را رها
کرده به شهرها هجوم آوردند این جمعیت عظیم
که به خوراک و مسکن و پوشاک و بهداشت نیاز
داشتند در زاغه نشین ها مستقر شدند که
انقلاب ۱۳۵۷ را رقم زدند اما اکثریت قریب
به اتفاق آنها انواع و اقسام رسوبات دوران
فئوالی را در ذهن با خود حمل میکردند
توده تهیدست شهری برای قد علم کردن در
انقلاب به عنوان یک طبقه محتاج آگاهی و
سازمان دهی است تا بتواند به طور متشکل
عمل کند و در غیاب آن آگاهی و تشکل و
سازماندهی به صورت توده وار به دنبال
خمینی و اسلام سیاسی روان گردیدند و اسلام
سیاسی برایران حاکم شد
Hamoon
Hajian
سیمین همسرش
میگفت که در اواخر عمر به سالم بودن
وسودمندی صیغه متعه در جامعه اعتقاد راسخ
داشته!!!!
شهرام
امانتی
جلال
آل احمد به چپ پشت کرد اما مذهبی نشد.برخلاف
آنچه که مذهبیون میگویند.امشب
اتفاقی در مقاله ی به نام او برخوردم و
منبع را آورده
ام.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=47618
اظهار
نظرهای بچگانه ...
کتاب
"سنگی
بر گوری"
آل احمد ، ماجرای کتاب
تک گویی راوی است درباره اینکه خودش (جلال)
و همسرش (سیمین
دانشور)
بچه دار نمیشوند .این
کتاب حدیث سنت و مدرنیته است که نویسنده
با آن درگیر بوده و جرئت داشته دست به
مسئلۀ خصوصی زندگیش بزند .
آقای Mohammad
Asgari در کنار دیگر نظراتش
در مورد ال احمد در مورد این کتاب نوشته
است :
" کتاب "
سنگی بر گوری "
آال احمد را نخواندند
که در آن به جز روانپریشی شخصیت دیگری را
نشان نداده ."
و "سنگی
بر گوری"
در اوج بی عفتی و بی
اخلاقی مکنونات سرکوب شده جنسی خود
را بیرون بریزید ، چه نام دارد ؟ "
ایشان که در صفحه شان ، مدیر مدرسه کتاب دیگر ال احمد را هم کتابی فاشیستی نام نهاده اند ، باید بدانند که با اینگونه اظهار نظرهای بچگانه درک نازل خود را از ادبیات نشان میدهند و بس .
آقای عسکری در مورد بالزاک چه نظری دارند که "در لحاف پر قوی سیاسی" میخوابید و بنیانگذار رئالیسم در ادبیات بود . بالزاکی که با کمدی انسانیش و با تعلق طبقاتیش به اشرافیت و گرایش سیاسیش به سلطنت و ارتجاع توانست با آثار بی نظیرش افشاگر اشرافیت و ارتجاع طبقۀ خود شود و در ادبیات یک دوره از تاریخ تاثیربجایی گذارد .
Reza
Zavarai
https://l.facebook.com/l.php...
News and
Comments
YOUTUBE.COM
News
and Comments
News and Comments
Reza
Zavarai
https://l.facebook.com/l.php...
بهروز
شادیمقدم
دوستانت
نوشتند و شما سکوت کردی .
قصد مقایسه میان بالزاک
و ال احمد نیست .
سئوال کردم نظرت در
مورد بالزاک چیست .
شما انگار اولین بار
است با شخصیت چند بعدی روبرو شده ای .
کسی که افکار ارتجاعی
داشته و در عین حال عدالت خواه هم هست .
در اواخر دهۀ سی و در
دهۀ چهل تا هنگام مرگش و در آن دوره که همۀ
قلم ها غلاف شده بود ، در میدان اعتراض و
مبارزه بودن ، قلم را در خدمت تعهد و رو
به استبداد گرفتن ، زندگی خود را در این
راه گذاشتن و حرص و جوش خوردن و طیف
نویسندگان و روشنفکران را به میدان آوردن
، حضور هفتگی در کافۀ نادری و رجوع روشنفکران
و مخالفین حکومت در آن جلسات که ال احمد
محور و در مرکز آن بود ، در میان قشر روشنفکر
و طیف نویسندگان حرف اول و آخر را زدن (
اتوریته )
و در مقابل کنگرۀ حکومتی
کنگرۀ نویسندگان را مطرح کردن ، عدالت
خواهی نیست ، پس چی هست .
داشتن افکاری ارتجاعی
مانع این حضور و عدالت خواهیش نمیشد .
من نگفتم ال احمد سیاسی
نبوده .
گفتم سیاستمدار و سیاست
باز نبود و اشتباه سیاسی میکرد .
بهروز
شادیمقدم
جا
نزن .
کمی یاد بگیر .
همه اش با شعار دادن
که نمیشه .
بهروز
شادیمقدم
Mohammad
Asgari فرصت طلب کسی است
که هر چه لیجار گویی در آستین دارد بار
کسی کند که دستش از زندگی کوتاه شده و
مدافعی هم ندارد .
بهروز
شادیمقدم
نقد ، نه لیچارگویی و
به لجن کشیدن .
عمدا"
از ال احمد دفاع کردم
، چون دیواری کوتاه تر از دیوار او نیست
. او
را دیوار به دیوار حکومت سیاه اسلامی
نشانده اند .
اظهار نظرهای
بچگانه ...
کتاب
"سنگی
بر گوری"
آل احمد ، ماجرای کتاب
تک گویی راوی است درباره اینکه خودش (جلال)
و همسرش (سیمین
دانشور)
بچه دار نمیشوند .این
کتاب حدیث سنت و مدرنیته است که نویسنده
با آن درگیر بوده و جرئت داشته دست به
مسئلۀ خصوصی زندگیش بزند .
آقای Mohammad Asgari در کنار دیگر نظراتش در مورد ال احمد در مورد این کتاب نوشته است : " کتاب " سنگی بر گوری " آال احمد را نخواندند که در آن به جز روانپریشی شخصیت دیگری را نشان نداده ." و "سنگی بر گوری" در اوج بی عفتی و بی اخلاقی مکنونات سرکوب شده جنسی خود را بیرون بریزید ، چه نام دارد ؟ "
ایشان که در صفحه شان ، مدیر مدرسه کتاب دیگر ال احمد را هم کتابی فاشیستی نام نهاده اند ، باید بدانند که با اینگونه اظهار نظرهای بچگانه درک نازل خود را از ادبیات نشان میدهند و بس .
آقای عسکری در مورد بالزاک چه نظری دارند که "در لحاف پر قوی سیاسی" میخوابید و بنیانگذار رئالیسم در ادبیات بود . بالزاکی که با کمدی انسانیش و با تعلق طبقاتیش به اشرافیت و گرایش سیاسیش به سلطنت و ارتجاع توانست با آثار بی نظیرش افشاگر اشرافیت و ارتجاع طبقۀ خود شود و در ادبیات یک دوره از تاریخ تاثیربجایی گذارد .
Rabe
Fathi
امیر شریف
آقا
دست مریزاد .عالی
بود و یاد و یاد کردن از بالزاک بزرگ و
رمان های ماندگارش در تاریخ ....
بهروز
شادیمقدم
امیر
شریف سپاس
از
شما .
!
Mohamad
Stokholm :
این جناب
مبارز شما میدونی به صادق هدایت صادق ما
چی گفت .!؟
گفت
هدایت یک سگ ولگرد است ، در صورتی که هدایت
در باره ظلم و ستمی که از ناحیه مذهب و
ایدولوژی آل احمد به این حیوان روا میدارد
کتاب سگ ولگرد نوشت .!
این بدبخت عدالت خواه
و مبارز شما نمیدانست که هدایت سگ را از
خود پستر نمی داند و برای حقوق حیوانات
ارزش قائل است ...و
هدایت تنها کسی بود که میگفت ، تنها حیوانات
است که دین ندارند و به این خاطر است که
جنایتکار نیستن ......
جلال
آل احمد :
"سگ
ولگرد"هم
کنایهای از خود اوست؛ استعارهای است؛
"سمبلیک"
است .و
به این دلیل عالیترین کار هدایت همان
"سگ
ولگرد"
میماند که متعلق به
عالم دیگری است و ارباب دیگری داشته و در
این عالم واقعِ ما، غریبه افتاده و محکوم
به لطمه خوردن و کنار جادهای از نفس
افتادن است؛ و این خود بزرگترین استعاره
است در تأیید آنچه در باب روشنفکران
غربزده میتوان گفت؛ که در این محیط بومی
نشستهاند اما از آن بیگانهاند؛ و مدام
هوای جای دیگر و ارباب دیگری را بهسر
دارند.
عین خیام که فقط هوای
ملکوت را بسر داشت.
جلال
آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد
اول، صفحههای ۱۵۶
Javid
Hakimi
بهروز جان واقعا
دغدغه های ادبی و هنری کسی مثل شما یک چیز
را ثابت می کند؛ اینکه کمونیزم در ایران
چقدر به لحاظ فرهنگی عقب مانده است.
درست برخلاف بلشویزم
در روسیه که بر قله ادبیات جهان ایستاده
بود.
این
ال احمد به قول باقر مومنی سیصد سال از
زمان خودش عقب بود.
تجسم انسانی ریاکاری؛
آب را با قاشق و چنگال می نوشید و غربزدگی
می نوشت.
چرا باید کسی مثل ال
احمد دغدغه ذهنی شما باشد واقعا من مانده
ام.
بهروز
شادیمقدم بر قلۀ ادبیات جهان در روسیه
داستایوسکی هم بود .
ضد انقلاب و ضد سوسیالیسم
و طرفدار حکومت تزاری ، مرتجع و مبلغ
مسیحیت .اگر
ال احمد سیصد سال عقب بود ، داستایوسکی
بیشتر .
جاوید عزیز نظرش
چیست
Javid
Hakimi
خیر اینطور
نیست.
خوب می دانی داستایفسکی
و بالزاک سیصد سال عقب تر از جامعه خود
نبودند.
جنایات و مکافات و بابا
گوریو این را نمی گوید.
چیزی را بگو که به آن
باور داشته باشی حتی اگر به نفع مخالف
فکری ات باشد.
Ali
Omeedi
بهروز شادیمقدم
بهروز جان !
بالزاک که از نظر سیاسی
مرتجع و سلطنت طلب بود در همان حال یک
نابغه و غولی بی همانند در رئالیسم هم بود
تا جایی که مارکس میگوید، من تاریخ
فرانسه را از بالزاک آموختم، اما،
داستایوسکی منتقد شری بود که مثل دیوی
تنوره کشان داشت سلطه آش را بر اروپا و
بخصوص برروسیه می گستراند.
داستایوسکی متعلق به
اندسته از نویسندگان نگران از مصائب
سرمایه داری ماقبل مارکس میباشد.
نویسندگان هم دوره و
هم سنخ داستایوسکی ، که به رئالیستهای
انتقادی معروفند، فاقد آن خوشبینی
نویسندگان ماقبل خود-
روشنفکران متوهم به
نیکی سرمایه داری و مفتون رهاورد آن -
آزادی و برابری و برادری
ادعایی مروجان سرمایه داری انتی فئودالی
و جامعه مبتنی بر سلطه اشراف ، میباشند.
فضیلت داستایوسکی
آگاهی و اطمینان وی از شر بودن سرمایه
داری میباشد، ولی او علیرغم آنکه غول
رئالیست و منتقد عصیانی و تابه آخر دیو
در حال گسترش هست، عدم تکامل کافی مناسبات
سرمایه داری ، مانع راهیافت برون رفت از
آن همچون مارکس ، توسط این گروه ، میباشد،
از این روست که رئالیسم انتقادی وی به
رئالیسم سوسیالیستی ارتقا نمی یابد.
داستایوسکی نیهیلیست
- نام
دیگر انارشیستها در آن زمان و حتی مارکسیستها
در دوره های بعدی میباشد.
مجموعه داستانهای
داستایوسکی ادعانامه آیی ایست علیه
مناسبات سرمایه داری اگرچه ترسناک و کدر
و اندوهبار.
مقایسه داستایوسکی با
مرتجعی به نام ال احمد، خطایی ایست فاحش
و نشان دار از عدم شناخت هر دوی این شخصیتها.
داستایوسکی به
نارودنیکهای و محافل ترقیخواه -
مخالفان نظم موجود-
فئودالیسم میرنده و
سرمایه داری که دارد سر از غلاف در می
آورد، میباشدولی در مقابل ال احمد به
نهضتی متعلق هست که هراسان از جنبش پر
قدرت و سرشار از انرژی نوگرایی و مدرنیسم
که دارد همه عرصه های جامعه را فتح میکند-
نوزایی در اسلوب و
مفاهیم شعر و تئاتر، ادبیات ، مبانی
اندیشگی و شناخت، ایداوژی و جهان بینی،
سیاست و تشکل و آرمانها و راههای دستیابی
به سعادت و ...
می باشد.
ال احمد عقبه بنیانگذاران
نشریه مکتب اسلام و فیزیک و علمگرابی الهی
!!!
بازرگان و یارانش
تکنوکراتهای الهی، پدر شریعتی و محفلش
در مشهد متولیان منورالفکر حوزه علمیه
قم ، مطهری و نظاير وی و ...
که جمله گی این نهضت،
مرتجعینی هستند که از هراسی بمبی که عمدتا
بوسیله و یا اطرافیان نزدیک به حزب توده
ایران برآمده از سنت و راه دکتر تقی ارانی
، در جامعه پوسیده و سراا سنتی-
مذهبی آن زمان ترکانده
شده ، مثل موشهایی که از صدای انفجار و
مابه ازاهای آن از وحشت به تکاپو افتاده
باشند، می باشد.
این نهضت اساسا دارای
رسالت ایجاد راهبندان در مقابل جنبش سیل
اسای نوگرایی جامعه میباشد.
ال احمد از جمله قلمزنان
این نهضت منحط و ضد و دشمن نوزایی در جامعه
و جنبش و افراد مدرنیست می باشد.
انتقادهای او از دستگاه
حاکمیت شاه ، هم خانواده هست با نقدهای
خمینی، کاشانی، فدائیان اسلام، انجمن
حجیتیه، موئتلفه و به اختصار کل جک و
جانورهای مرتجع و دشمن مدرنیسم و نوگرایی،
به کورسوهای عناصر امروزه گرایی دستگاه
سلطنت و قطعا فاقد هر گونه جنبه ترقی
خواهی.
تمجید از مخالف خوانی
های ال احمد از دستگاه حاکم، عین بی اطلاعی
و کودنی ذهنی مدعی میباشد.
متاسفانه تاریخ معاصر
ایران ، تاریخ دوره رضا خانی، بخصوص دوره
بعد از شهریور بیست که با تولد و عروج حزب
توده توام است و این حزب تنیده میشود با
تاریخ پر حادثه و سرشار از تحول این دوره
، بد دلیل پاردوکس فلج کننده -
هم تبیین نقش مثبت حزب
توده در پاسخ به نیازهای نوگرایی مجموع
الجوانب جامعه و در عین حال رفرمیسم منحط
و سیاست های فلج کننده در جنبش کارگری -
کمونیستی.
مانع از نزدیک شدن
تاریخ نویسان به این دوره شده است.
خطر متهم شدن به طرفداری
از سیاست توده ایستی بخاطر غیر ممکن بودن
در نادیده گرفتن نقش مثبت و تعیین کننده
این حزب در تحولات مربوط به نوگرایی در
همه سویه های جامعه، به مانعی در پرداختن
به تاریخ این دوره شده ، کاری که روی دست
مانده و انجام آن که مطلقا از عهده یک یا
چند فرد سازمان داده نشده و مجزا از هم
ساخته نیست، باید انجام گیرد.
نکته آیی را که بطور
وجدانی موظف به بیان آن هستم این است که
در نظراتی که راجع به این دوره خواندم،
باید به نظر راهگشای منصور حکمت به این
دوره و بخصوص در طرز برخورد به حزب توده
اشاره کنم.
شجاعت و روشن بینی علمی
حکمت در این خصوص ، مثال زدنی و از بازمنده
های گرانقدر این انقلابی و مارکسیست کبیر
میباشد که میتواند به مشابه دریچه ورود
و متد برای تاریخ نویسی این دوره بعنوان
خط مرجع و راهنما مورد استفاده روندگان
این راه پر شیب و فراز ، قرار گیرد.
بهروز
شادیمقدم
برداشت
درست شما از بالزاک همان است و در مورد
داستایوسکی هم در دوران اولیه اش درست و
خوب آنالیز کرده ای ، دستت درد نکند .
اما در این بحث این یک
ور قضیه است ، هر نویسنده ای دوره های
متفاوتی دارد .
روی دیگر آن مواضع
ارتجاعی به خصوص داستایوسکی در مقابل
حکومت وقت است .
داستایوسکی بعد از
آزادی ضد انقلاب و ضد سوسیالیسم و طرفدار
حکومت تزاری ، مرتجع و مبلغ مسیحیت بود .
در ابتدای این بحث که
در صفحه ای ال احمد را به لجن کشیده بودند
نوشتم :
"که در اواخر دهۀ سی
و در دهۀ چهل محور و میدان دار بخش طیف
روشنفکری ایران بود در مقابل استبداد
حاکم .
بحث مرید و مرادی نبود
.در
آن دوره بحث مذهب هم نبود .
بحث مقابله بود و نترسی
،"
و "در
اواخر دهۀ سی و در دهۀ چهل تا هنگام مرگش
و در آن دوره که همۀ قلم ها غلاف شده بود
، در میدان اعتراض و مبارزه بودن ، قلم را
در خدمت تعهد و رو به استبداد گرفتن ،
زندگی خود را در این راه گذاشتن و حرص و
جوش خوردن و طیف نویسندگان و روشنفکران
را به میدان آوردن ، حضور هفتگی در کافۀ
نادری و رجوع روشنفکران و مخالفین حکومت
در آن جلسات که ال احمد محور و در مرکز آن
بود ، در میان قشر روشنفکر و طیف نویسندگان
حرف اول و آخر را زدن (
اتوریته )
و در مقابل کنگرۀ حکومتی
کنگرۀ نویسندگان را مطرح کردن ، عدالت
خواهی نیست ، پس چی هست .
داشتن افکاری ارتجاعی
مانع این حضور و عدالت خواهیش نمیشد .
من نگفتم ال احمد سیاسی
نبوده .
گفتم سیاستمدار و سیاست
باز نبود و اشتباه سیاسی میکرد .
" در این مقطع بحث
روشنفکری بود در مقابل حکومت .
نمیشود همۀ دوران ال
احمد یا هر کس دیگر را به خاطر تعلق فکریش
در یک دوران زیر سئوال برد لطفا"
همۀ بحث را نگاه کن
.
بهروز
شادیمقدم
کسی
که ضد انقلاب و ضد سوسیالیسم و طرفدار
حکومت تزاری ، مرتجع و مبلغ مسیحیت باشد
، نیست ، اما ال احمد هست ؟ بار ارتحاعی
بودن و عقب بودن داستایوسکی که سنگین تر
است .
Javid
Hakimi
رفیق بهروز
عزیز؛ از شما بعید است این حرفها.
چون پست راجع به ال
احمد است حاضری شکسپیر را هم قربانی کنی.
من دیگر ادامه نمی دهم
تا شما بیش از این با اعتبار ادبی خودت
بازی نکنی.
داشتن
افکاری ارتجاعی
مانع
عدالت خواهی ال احمد نبود .
ال
احمد ، نویسنده بود و در سیاست هم دخالت
میکرد .
بعد از سرخوردگی از چپ
و حزب توده و احزاب دیگر ، اسلام را راه
حل میدانست .
با برآورد های خودش
.
فناتیک
و ایدئولوژیک نبود .
ده سال قبل از قیام مرد
.
حکومت بر مردۀ او چنگ
انداخت و غیر حکومتی ها از بنیانگذاران
حکومت اسلامی دانستندش .
از آن فراتر هر چه بارش
بود کرده اند .
داغ دلشان را از حکومت
سیاه از او گرفته اند .
کسی هم نیست بگوید و
بنویسد که آنچه را که بوده بنویسیم .
بیشترش عادلانه نیست
.
چندی پیش در
صفحۀ یک فعال فیسبوکی Mohammad
Asgari به لجنش کشیدند .
رسم عدالت خواهی این
است که نظر و قضاوتمان در مورد افراد متکی
به اصول و آنچه روی داده باشد .
اسناد و واقعیت های
رویداده را بیان کنیم .
در
جواب صاحب همان صفحه نوشتم که :
شما
انگار اولین بار است با شخصیت چند بعدی
روبرو شده ای .
کسی که افکار ارتجاعی
داشته و در عین حال عدالت خواه هم باشد .
در اواخر دهۀ سی و در
دهۀ چهل تا هنگام مرگش و در آن دوره که همۀ
قلم ها غلاف شده بود ، در میدان اعتراض و
مبارزه بودن ، قلم را در خدمت تعهد و رو
به استبداد گرفتن ، زندگی خود را در این
راه گذاشتن و حرص و جوش خوردن و طیف
نویسندگان و روشنفکران را به میدان آوردن
، حضور هفتگی در کافۀ نادری و رجوع روشنفکران
و مخالفین حکومت در آن جلسات که ال احمد
محور و در مرکز آن بود ، در میان قشر روشنفکر
و طیف نویسندگان حرف اول و آخر را زدن (
اتوریته )
و در مقابل کنگرۀ حکومتی
کنگرۀ نویسندگان را مطرح کردن ، عدالت
خواهی نیست ، پس چی هست .
داشتن افکاری ارتجاعی
مانع این حضور و عدالت خواهیش نمیشد .
من نگفتم ال احمد سیاسی
نبوده .
گفتم سیاستمدار و سیاست
باز نبود و اشتباه سیاسی میکرد .
Rauf Rouhani
بەروز جان نقش بە زاهر روشنفکران چون الاحمد بە مراتب مخربتر از خمینی بود اگر کسانی چون شریعتی و الاحمد نبود کە راە را برای اسلام سیاسی هموار کنند شاننس خمینی بە مراتب کمتر بود
بهروز شادیمقدم رئوف جان ، شریعتی مبلغ و مروج اسلام بود و تا حدودی این نقش را داشت . ال احمد را مردم نمیشناختند و در میان کتابخوان ها و روشنفکران هم بیشتر به مثابه یک روشنفکر مخالف حکومت شناخته میشد نه مروج اسلام . نقش خمینی برجسته و تعیین کننده بود . اسلام سیاسی و پیروزیش با بودن خمینی و بدون ال احمد و حتی شریعتی حتمی بود
Rauf Rouhani
ایا میدانی کە سالها قبل از انقلاب ال احمد با خمینی بە رسم اسلامی بیعت کردە است رسما
Ali Atai
افکاری ارتجاعی داشت یعنی چه ؟ وقتی میگی ارتجاعی بود یعنی چی بود؟
Mohamad Stokholm
این جناب مبارز شما می دونی به صادق هدایت صادق ما چی گفت .!؟
گفت هدایت یک سگ ولگرد است ، در صورتی که هدایت در باره ظلم و ستمی که از ناحیه مذهب و ایدولوژی آل احمد به این حیوان روا میدارد کتاب سگ ولگرد نوشت .!
این بدبخت عدالت خواه و مبارز شما نمی دانست که هدایت سگ را از خود پستر نمی داند و برای حقوق حیوانات ارزش قائل است ...
و هدایت تنها کسی بود که می گفت ، تنها حیوانات است که دین ندارند و به این خاطر است که جنایتکار نیستن ...
علت دشمنی و کینه آل احمد به هدایت این بود که هدایت دین آقای عدالت خواه و مبارز شما را نقد میکرد ....
آل احمد کسی بود که به جنگ مدرنیسم غرب رفت و غربزدگی را تبلیغ می کرد و براش کتاب تألیف کرد .!
آل احمد یه مدتی از دالان تنگ و تاریک و کپک زده مذهب زد بیرون ولی نور اذیتش کرد و باز به همان سوراخ تاریک و ظلمانی خزید ...!!!
بهروز شادیمقدم
آقا جان ، از خودت ننویس . سند بیاور . از ال احمد مطلب بیاور . در زیر مقاله ای از او را در مورد آثار هدایت میاورم .
بهروز شادیمقدم
جلال آل احمد» اعتقاد دارد که صادق هدایت را در آثارش باید شناخت و من هم این مسئله را قبول دارم. بنابراین بیدرنگ به سراغ بخش اوّل از کتاب هفتمقاله میرویم:
هدایت را تا زنده بود کسی نشناخت. چون در همهی محافلی که با او نشست و برخاست داشتند، مرگ او به عنوان غیر مترقّبترین وقایع تلقّی شد...
همه با مسخرگیهای او، با شکلکی که در مجامع به صورت میگذاشت، بیشتر انس داشتند تا با خود او؛ و آنچه درون او را «همچون خوره میخورد» و در سکوت او را به نیستی میکشاند.
بحث دربارهی آنچه که او بود و اکنون دیگر نیست، دربارهی شخصیّت او، کار دشواری است که از عهدهی هرکس برنمیآید.
امّا بحث دربارهی آثار او که از او بود و اکنون نیز هست، گرچه به همان دشواری است ولی امکان بیشتری دارد... و اصلاً آنچه اصیل است و آنچه باید به عنوان برگهای از ادبیّات معاصر ایران شناخته شود، هدایت است یا آثار او؟
«خود» هدایت را حتّی وقتی هم که زنده بود میبایست از آثارش شناخت. هر طرفی از او را در کتابی و هر قسمتی از او را در داستانی؛... ولی میشود گفت که هدایت از وقتی «تاریکخانه» را نوشت، خودکشی کرده بود و از وقتی «بوف کور» را تمام کرد، تمام شده بود...
اکنون بوف کور او پیش روی ما است: فشردهترین، صمیمانهترین و زیباترین آثار او.
در «علویه خانم» یک زن مشکوک شمایلگردان فحش میدهد و متلکهای عوامانهی خود را به اصرار ردیف میکند.
در «حاجی آقا» یک مبلـّغ عصبانی و از جا در رفته است...
در داستانهای کوتاهش: «موچول خانم»، «گلین باجی»، «آمیرزا یداللّه»، «گل ببو» و «داش آکل» از دلهرهها، غم و غصّهها، عشق و هوسها و ناکامیها و آرزوهای عوامانهی خود سخن میگوید.
در «مازیار» و «پروین دختر ساسان»، از جلال و شوکت گذشته -گذشتهای که گرد فقر و جهالت بر آن نشسته- سخن میرود.
این دو اثر، نشانهای است از دورانی که هدایت گمکردهی خود را در گذشته میجسته و نمییافته است؛ تا دست آخر بر سر چشمهی گوارای خیّام توانست عطش خود را بنشاند.
«سگ ولگرد» هم کنایهای از خود اوست؛ استعارهای است؛ «سمبلیک» است.
امّا «بوف کور»، زبان هدایت است. خود او است که در آن سخن میگوید؛ مکالمهی خود او است با درونش؛ صمیمیترین محاکاتی است میان او و سایهاش که بر دیوار قوز کرده و همچون بوف کوری نشسته است؛ دلهرههای عوام نیست؛ حرف و سخنهای عادّی شده نیست؛ زبان تازهای است؛ پر از مالیخولیا است؛ شلّاق میزند؛ برای خیلیها تنفّرآور است و برای یک نفر جنونآمیز به نظر رسیده که برداشته و نویسندهی آن را در «دارالمجانین» خود به زنجیر کشیده است.
...«بوف کور»، خودِ هدایت است... و برای اینکه هدایت را شناخته باشیم، باید بوف کور را بشناسیم یا «هدایتِ بوف کور» را؛
و اینجا غرض، کوششی است برای ایجاد این شناسایی، و صحبت از «نقد» به معنای دقیق آن نیست.
بوف کور... درون بینی است؛ حکایتی است حاوی صمیمیترین نفسانیات یک هنرمند؛ حکایتی سوررئالیست و عجیب و غریب و پر از غم غربت.
... بوف کور جنگ و تلفیقی است از شکّ قدیم آریایی، از نیروانای بودا، از عرفان ایرانی، از انزوای جوکیانهی فرد مشرق زمینی، از گریزی که یک ایرانی، یک شرقی با تمام سوابق ذهنی خود به درون میکند.
بوف کور... انتقام آدمِ میرای زودگذر است از این زندگی، از این محیط. انتقام وجود زوالیابنده است از زوال و ابتذال... بوف کور، تجسّم تمام کینههایی است که یک فرد ناتوان نسبت به «توانا»ها دارد؛ کینهای که از سر محرومیّتی برمیخیزد.
بهروز شادیمقدم
بیان بوف کور ساده است. ساده ترین عبارات برای بیان دشواریهای ذهن به کار رفته است:
«ناگهان دیدم در کوچههای شهر ناشناسی هستم که خانههای عجیب و غریب... داشت و به در و «ناگهان دیدم در کوچههای شهر ناشناسی هستم که خانههای عجیب و غریب... داشت و به در و دیوار آنها بتّهی نیلوفر پیچیده بود. آزادانه گردش میکردم... ولی مردم این شهر به مرگ غریبی مردهبودند. همه سر جای خودشان خشک شده بودند. دو چکّه خون از دهانشان تا روی لباسشان پایین آمده بود. به هر کسی دست میزدم، سرش کنده میشد و میافتاد!...»
این کابوس عجیب که نتیجهی کاوش عمیق در نفسانیّات است؛ تاکنون در آثار ادبی ما سابقه نداشته است.
...هدایت که شباهت را به عنوان نشانهی ابتذال مسلّط بر زندگی میبیند و میان پیرمرد خنزر پنزری و مرد قصّاب و مرد نعش کش و عموی خودش و حتّی خودش نه تنها شباهت و تشابه بلکه یک نوع یگانگی و یکسانی را نشان میدهد؛ هر یک از این مشابهها را، هر یک از این مبتذلات را با تعبیری دیگر، با بیانی اصیل و تازه میآورد.
اگر در دنیا شباهت و ابتذال هست، در هنر نیست. این برجستگی کار هدایت است. تمام مردمی که در آثار گوناگون او میآیند و میروند، هرکدام برای خود اصالت دارند. این یک روی انتقامی است که او از ابتذال میگیرد.
واقعبینی صحنهی اوّل بوف کور بیشتر به وصف یک رؤیا میماند. رویایی که اگر هم واقع نشده، میبایست واقع شده باشد... امّا در بیان همین رؤیا آنقدر واقع بینی هست که حتّی برای خواننده از صورت رویا به در میآید... این واقع بینی را «کافکا» نیز برای بیان دنیاهای وهمی و گنگ خود در «مسخ» و بیشتر از آن در «قلعه» به کار برده است.
در صحنهی دوّم بوف کور، رئالیسم به صورت یک فانتزی درآمده است. خواننده به دنیای کودکی برگردانده میشود. بازگشت به ناکامیها؛ ناکامیهایی که رویای صحنهی اوّل را به وجود آورده است. ریزبینیهای این صحنه به قدری کنجکاوانه است که حتّی از رئالیسم میگریزد. یک تکّه گچ دیوار اتاق ریخته است و نویسنده از این یک تکّهی دیوار، هزاران بو میشنود؛... و این دقّت را فقط «ریلکه» توانسته است قبل از هدایت نشان بدهد. اینجا دیگر سر و کار خواننده با «سوررئالیسم» است.
بوف کور یک اثر رئالیست نیست. دنیای وجود در بوف کور به کناری گذاشته شده است... واقعیّتها عبارتند از ترسها و دلهرهها، آرزوهای تو سری خورده، رویاها، حدیث نفسها و درون بینیها. امّا آدمها و اتّفاقات، به قدری به هم آمیختهاند و به قدری تکرار میشوند که انگار سایههای سرگردانی هستند که در هم میروند و جدا میشوند و باز به هم میآمیزند...
در بوف کور اصلاً در عالم وجود شکّ شده است:
«من نمیدانم کجا هستم و این تکّه آسمان بالای سرم یا این چند وجب زمینی که رویش نشستهام مال نیشابور یا بلخ یا بنارس است!... حالا هیچ چیزی را باور نمیکنم!!...»
یا در جای دیگر:
«آیا این مردمی که شبیه من هستند، برای گول زدن من نیستند؟ آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمدهاند؟» ...
نه تنها در دنیای وجود شکّ میکند، حتّی «زمان» هم برای او اصالت خود را از دست داده است:
«گذشته، آینده، ساعت، روز، ماه و سال همه برایم یکسان است. مراحل مختلف بچّگی و پیری برای من جز حرف های پوچ نیست...»
...مبنای هنر بوف کور در عدم معدومهاست. خوب آدمی که چنین واقعیّت ها را مشکوک و فریبنده مییابد، چه رابطهای میان خود و آن ها میبیند؟ آیا نه این است که خود او هم جزیی از همین واقعیّت مشکوک است؟ ...
(هدایت) هنر را نه به صورت ارتباط میان نویسنده و دنیای خارج، بلکه به صورت وسیلهی ارتباطی میان خود و درون خود میانگارد. رابطهای میان خود و سایهی خود.
... ایدهآلیسم بوف کور نشانهای از آن است که تنها زبان به انتقاد یک اجتماع کشیدن، درد نویسنده را دوا نمیکند. اینجا دیگر صحبت از انتقاد نیست، صحبت از انتفاع است. جامعهای که هدایت و بوف کور را نفی میکند، ناچار در اثر هدایت نفی شده است.
بهروز شادیمقدم
هدایت نه تنها جایی در واقعیّتها ندارد، بلکه دنیای حقایق پر از ابتذال و فقر و مسکنت نمیتواند جای او باشد. هدایت بوف کور، «بیگانه» است.
بگذاریم خودش بگوید:
«حسّ کردم که این دنیا برای من نبود. برای یک دسته آدمهای بیحیا، پررو... چاروادار و چشم و دل گرسنه بود.» و وقتی که دنیا و زندگی، اینگونه او را از خود رانده است، او ناچار به مرگ میگریزد...
هدایت فرزند دورهی مشروطیّت است و نویسندهی دوره ی دیکتاتوری. واقعیّتی که در تمام عمر چهل و چند سالهی او بر ایران مسلّط بود، جز ابتذال، جز فریب... و دست آخر جز قلدری چه چیزی بود؟
اصولاً هدایت و آثار او، آینهی دقیقی از وضع اجتماعی ایران در بیستسالهی اخیر است. تا سال 1320 که بندها میگسلد، مردمی که از فشار سکوت نزدیک بود لال بشوند، با عجله هر چه گفتنی دارند، بیرون میریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعهای که هرزهتر فحش میدهد تا سال 24، نمونهی بارز این شتاب در گفتن و در هر چه بدتر گفتن است. «حاجی آقا» عیناً این مشخّصات را دارد.
امّا در یک سالهی 24-25 دیوار امیدواریها کاملاً فرو میریزد. آوار این دیوار امید، بیش از همه بر سر هدایت ریختهاست و خودکشی هدایت را به خصوص باید در این قریب پنج شش ساله جست.
جسد صادق هدایت پس از خودکشی
مرگی که هدایت بوف کور را به خود میخواند، تنها یک «مَـفـَـرّ» یا یک پناهگاه نیست که آدمی آواره از زندگی و هستی را در آغوش خود بفشارد. مرگ تنها حقیقت مسلّمی است که در آن شکّ نمیتوان کرد:
«تنها مرگ است که دروغ نمیگوید... ما بچّهی مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریبهای زندگی نجات میدهد و در ته زندگی او است که ما را صدا میزند و به سوی خودش میخواند...» و این دیگر نیروانای بودا است که در حلقوم هدایت پیچیده است.
(منبع: کتاب «هفت مقاله»، جلال آل احمد، صفحات11 تا 33)
بهروز شادیمقدم
جلال آل احمد، "سگ ولگرد" را استعارهای سمبلیک و کنایهای از خودِ هدایت دانسته است. آل احمد همچنین "سگ ولگرد" را داستانی سیاسی دانستهاست .
Akber Rad
بازم زنده باد خودت با مدرک و سند دست همه درو غگویان و عوام فریبان را با مدرک و سند رو می کنی فیسوک شده مرکز هذیان و لیچارگوئی که از خودشان مطلبی بدون مدرک و سند در می آورند و در این فضای مجازی میگذارند آنگاه یک عده معرکه گیر از دوستانشان می آیندبا هیاهو برای هیچ لپچار می بافند و معرکه میگیرند و در روز روشن دروغ می گویند سپس همگی به سلامت و خوبی و خوشی بعد از فتح قله ها به خانه بر باز می گردند, که تغییر و تحول در جامعه براثر خلاف جریان حرکت کردن و استقبال از مخالف و منتقد حاصل می آید وگرنه تغیر و تحولات در جامعه و دنیای سیاست پیچیده تر آن است که بر اثر آرزوهای ماودوران هیجانی و زودگذر بحران تغییر ی در آن حاصل آید
سپاس از نظر لطفت رفیق جان .
Akber Rad
Mohamad Stokholm
آقای اصغر ...؟؟؟
یک انسان عاقل همه چیز را نمی داند ،
تنها احمق ها همه چیز را می دانند ...
Akber Rad
من اکبرم نه اصغر احمق هم خودتان هستید که توهین میکنید روی سخنم با عموم بود مخاطب من هم شما نبودید بنظر می رسد تیر به خطا نرفته است شعبان بی مخ های فیسوک ر ا بشناسیم
Mohamad Stokholm
آل محمد (احمد) باز برگشت،
به دالان تنگ، پوسیده، کپک زده و تاریک مذهب...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر