۱۴۰۳ فروردین ۹, پنجشنبه

 

پیرامون ضرورت اعدام و ترور انقلابی .

و.ای . لنین

 

„کارمندان قدیمی، ملاکان، بورژوا ها، و کثافات دیگر که در صفوف کمونیست ها رخنه کردند، زشت ترین رفتار و تحقیرآمیزترین برخوردها را نسبت به دهقانان داشته و در این رابطه مرتکب جنایت نیز میشوند. در این جا یک تصفیه با وسائل ترور لازم است: تشکیل دادگاه و تیرباران در محل ارتکاب جرم. بگذار مارتف ها، چرنف ها و خرده بورژوازی غیر حزبی و امثال آنها بگویند:

„خدا را شکر من جزو این افراد (منظور بلشویک ها) نیستم، ترور را قبول نداشته و ندارم“. این ورشکستگان ترور را به این خاطر „قبول ندارند“ که نقش دست نشاندگان گارد سفید را بعهده گرفته و قصد فریب کارگران و دهقانان را دارند. سوسیال روولوسیونر ها و منشویک ها „ترور را قبول ندارند“ چرا که نقش آنها این است که توده ها را زیر پرچم „سوسیالیسم“ ترور گارد سفید بگذارند...“

"ولی ما این حقیقت تلخ ولی غیر قابل انکار را بیان می داریم „در کشورهائیکه در یک بحران عظیم ناشی از هم گسیختن روابط کهن و تشدید مبارزه طبقاتی بعد از جنگ امپریالیستی 18 / 1914 بسر می برند- و این در مورد تمام کشور های جهان صدق می کند- برخلاف تبلیغات فریبکارانه نفی ترور غیر ممکن. یا ترور گارد های سفید، ترور بورژوازی به سبک آمریکائی، انگلیسی (ایرلند)، ایتالیائی (فاشیسم)، آلمانی، مجاری و غیره و یا ترور سرخ پرولتاریا. راه میانه یا راه „سومی“ نیز وجود نداشته و نمی تواند وجود داشته باشد.“
( لنین- درباره مالیات جنسی ، 1921 ).

در نکوهش تروریسم !

به نکتۀ دوم، مسئلۀ تروریسم بپردازیم.

« و.ای.لنین»

سوسیالیست- رولوسیونرها در دفاع شان از ترور که تجربۀ جنبش انقلابی روسیه به وضوح بی ثمری آنرا ثابت نموده است، برافروخته تلاش دارند توضیح دهند که تروریسم را فقط در پیوستگی آن با کار در میان توده‌ها می‌پذیرند و لذا مباحثات سوسیال دمکراتهای روسیه در رد اثر بخشی این شیوۀ مبارزه (که برای مدت زمانی طولانی رد شده است) به آنها مربوط نمی‌شود. در اینجا داستانی که بسیار شبیه به نظر آنها دربارۀ «انتقاد» است تکرار می‌گردد. سوسیالیست-رولوسیونرها فریاد می‌زنند که ما اپورتونیست نیستیم و در همان حال دگم سوسیالیسم پرولتاریایی را فقط بر اساس انتقاد اپورتونیستی محض و نه چیز دیگری، به بایگانی می‌سپارند. سوسیالیست-رولوسیونرها به ما اطمینان می‌دهند که اشتباهات تروریستها را تکرار ننموده و توجه را از کار در میان توده‌ها منحرف نمی‌کنیم، و در همان حال با حرارت زیادی اعمالی از قبیل قتل سیپیاگین توسط بالماشوف را به حزب توصیه می‌کنند، اگر چه هر کس به خوبی می‌داند و می‌بیند که این عمل به هیچ وجه در ارتباط با توده‌ها نبوده و به سبب شیوه‌ای که این عمل مطابق با آن انجام شد نمی‌توانست هم باشد و اینکه اشخاصی هم که این عمل را انجام دادند نه بر روی عمل مشخص یا پشتیبانی از جانب توده‌ها حساب می‌کردند و نه بدان امیدوار بودند. سوسیالیست-رولوسیونرها کوته بینانه درک نمی‌کنند که تمایل آنها به تروریسم رابطۀ بسیار نزدیکی با این واقعیت دارد که آنها از همان آغاز از جنبش کارگری جدا بوده و هنوز هم جدا هستند، بدون آنکه حتی سعی نمایند به حزب طبقۀ انقلابی که مبارزۀ طبقاتیش را پیش می‌راند تبدیل شوند. حرارت زیاد از حد در سوگند خوردن غالباً سبب آن می‌شود که شخص مواظب باشد و دربارۀ آنچه که این همه چاشنی تند و تیز لازم دارد شک و تردید کند. هنگامی که من اطمینان بخشیهای سوسیالیست-رولوسیونرها را مبنی بر اینکه:«ما با ترور کار در میان توده‌ها را عقب نمی‌زنیم» می‌خوانم، معمولا به این فکر می‌کنم که آیا این سوگندها آنها را خسته نمی‌کند؟ این اطمینان بخشی ها از جانب همان کسانی است که از جنبش کارگری سوسیال دمکراتیک که توده‌ها را واقعاً بپا می‌دارد کنار کشیده‌اند و به کنار کشیدن از آن ادامه می‌دهند؛ کسانی که به تکه پاره‌هائی از هر نوع تئوری چنگ می‌اندازند.

جزوۀ منتشر شده توسط «حزب سوسیالیست-رولوسیونر» در سوم آوریل ١٩٠٢ می‌تواند به عنوان تصویری عالی از آنچه در بالا گفته شد در نظر گرفته شود. این زنده‌ترین مأخذی است که به رهبران اصلی نزدیک بوده و معتبرترین مأخذ به شمار می‌آید. «طرح مسئلۀ مبارزۀ تروریستی» در این جزوه برمبنای شهادت با ارزش رولوتسیونایا روسیا (شمارۀ ٧، صفحۀ ٢٤) «با نظرات حزب کاملاً منطبق» است.*

جزوۀ سوم آوریل با دقت قابل ملاحظه‌ای از طرح «جدیدترین» دلایل تروریستها پیروی می‌کند. پیش از هر چیز این کلمات به چشم می‌خورند:«ما دعوت به تروریسم را نه بجای کار در میان توده‌ها، بلکه بخاطر آن و همراه با آن کار پیشنهاد می‌نمائیم». این کلمات بویژه به این سبب چشم را متوجه خود می‌سازند که با حروفی سه برابر بزرگتر از بقیۀ متن چاپ شده‌اند (شیوه‌ای که البته رولوتسیونایا روسیا نیز تکرار کرده است). گویا به همین سادگی است که کافی باشد شخص فقط «نه بجای، بلکه همراه با» را با حروف برجسته چاپ کند و بپندارد تمام بحث سوسیال دمکراتها و تمام آموزشهای تاریخ فوراً فرو خواهند ریخت! اما با کمی زحمت برای مطالعۀ تمام جزوه، انسان خواهد دید که این اطمینان بخشیهای با حروف برجسته، بی جهت نام توده‌ها را به میان می‌کشد. زمانی که «کارگران از تاریکی برهند» و «موج عظیم همگانی دروازه‌های آهنین را درهم شکنند»، «افسوس!»(به معنی تحت اللفظیش «افسوس!») «هنوز خیلی دور است و فکر کردن دربارۀ شمار قربانیان آینده وحشتناک است!». آیا کلمات «افسوس، هنوز خیلی دور است» بیانگر ناتوانی کامل در درک جنبش توده‌ای و ناباوری بدان نیست؟ آیا مقصود از این استدلال استهزاء عمدی این واقعیت که زحمتکشان هم اکنون شروع به برخاستن نموده‌اند نیست؟ و بالأخره حتی اگر این استدلال مبتذل که در حقیقت چرند و بیهوده گویی بیش نیست درست می‌بود، باز آنچه که از آن با برجستگی خاصی بیرون می‌آمد بیهودگی تروریسم بود، زیرا بدون کارگران تمامی بمبها بی قدرتند، آشکارا بی قدرتند.

به ادامه‌اش توجه کنید:«هر ضربۀ تروریستی بخشی از نیروی حکومت مطلقه را گرفته و تمام این نیرو[!] را به سمت مبارزین آزادی منتقل[!] می‌سازد». «و اگر ترور بطور سیستماتیک[!] انجام گیرد، واضح است که بالأخره کفۀ ترازو در طرف ما سنگین‌تر خواهد شد». آری، آری بر همگان روشن است که ما در اینجا با یکی از بزرگترین خیال پردازیهای تروریستها در ناهنجارترین شکل آن روبرو هستیم: قتل سیاسی به خودی خود «نیرو منتقل می‌سازد»! بدین ترتیب از یکسو با تئوری انتقال نیرو مواجه هستیم و از سوی دیگر با «نه بجای، بلکه همراه با» ... آیا این سوگند خوردنها آنها را خسته نمی‌کند؟

ولی اینها تازه فقط شکوفه‌ها هستند. میوه‌ها در پیش اند. حزب سوسیالیست-رولوسیونرها می‌پرسد «ضربت را باید بر چه کسانی وارد ساخت؟ و پاسخ می‌دهد: به وزرا و نه به تزار، زیرا «تزار نخواهد گذاشت کار به افراط بکشد»(!! این را دیگر از کجا فهمیده‌اند؟؟) و گذشته از این «آسانتر نیز هست»(این کاملاً آن چیزی است که آنها می‌گویند!):«هیچ وزیری نمی‌تواند خود را در قصری همانند یک قلعه پنهان نماید». و این استدلال با سخن زیرین که ضروریست به عنوان نمونه‌ای از «تئوری» سوسیالیست-رولوسیونرها جاودانه شود پایان می‌پذیرد:«حکومت مطلقه بر ضد تجمع مردم سرباز دارد؛ بر ضد سازمانهای انقلابی پلیس مخفی و آشکارا را؛ ولی چه چیز وی را ... [منظور از «وی» کیست؟ حکومت مطلقه؟ نویسنده ندانسته حکومت مطلقه را با وزیری که ضربه زدن بر او ساده‌تر می‌باشد یکسان دانسته است!] ... از چنگ افراد یا گروههای کوچکی که پیوسته و حتی بدون اطلاع یکدیگر[!!] آمادۀ حمله می‌شوند و حمله می‌کنند، نجات خواهد داد؟ هیچ نیرویی در مبارزه با افراد نامرئی سودمند نیست. بنابراین، وظیفۀ ما روشن است: نابود کردن هر یک از افراد ظالم حکومت مطلقه با یگانه وسیله‌ای که حکومت مطلقه برایمان باقی گذاشته است[!] – مرگ». سوسیالیست-رولوسیونرها هر مقدار کاغذ را با اطمینان دهی در مورد اینکه آنها با تبلیغ تروریسم، در کار در میان توده‌ها کوتاهی نمی‌کنند و آنرا بی سازمان نمی‌سازند، سیاه نمایند، موفق نخواهند شد با عبارت پردازی این واقعیت را نفی کنند که روحیات تروریستهای امروزی در جزوه‌ای که از آن نقل کردیم بدرستی منعکس شده است. تئوری انتقال نیرو مکمل خود را در تئوری نامرئی بودن می‌یابد، تئوری‌ای که نه تنها تمام تجربیات گذشته بلکه هر گونه فکر سلیم انسانی را وارونه می‌گرداند. اینکه «تجمع مردم» یگانه «امید» انقلاب است؛ اینکه تنها آن سازمان انقلابی که این تجمع را (در عمل و نه در حرف) رهبری می‌نماید، قادر به مبارزه با پلیس است – همه اینها از بدیهیات هستند. خجالت آور است اگر مجبور باشیم اینها را ثابت کنیم. و فقط کسانی که همه چیز را فراموش کرده‌اند و مطلقاً هیچ چیز نیاموخته‌اند، می‌توانند نتیجه‌ای «عکس» را بگیرند و به این بلاهت افسانه آمیز برسند که حکومت مطلقه می‌تواند از چنگ توده به وسیلۀ سربازان و از چنگ سازمانهای انقلابی به وسیلۀ پلیس «نجات» یابد، ولی هیچ راه نجاتی برای او از دست تک روانی که وزرا را شکار می‌کنند وجود ندارد!

این ادعای افسانه آمیز، که ما معتقدیم رسوا خواهد شد، به هیچ وجه یک دعوی مضحک ساده نیست. خیر، کاملاً آموزنده است، زیرا با کشیده شدن به یک یاوه، اشتباه اساسی تروریستها را که در آن با «اکونومیستها» مشترک اند (شاید اکنون دیگر بایستی گفت: با نمایندگان سابق مرحوم «اکونومیسم؟») برملا می‌سازد. این اشتباه همان گونه که ما بارها نشان داده‌ایم عبارتست از عدم درک کمبود اساسی جنبش ما. به دلیل رشد بسیار سریع جنبش، رهبران از توده‌ها عقب مانده‌اند، سازمانهای انقلابی به سطح فعالیتهای انقلابی پرولتاریا نرسیده‌اند و قادر به حرکت در پیشاپیش و رهبری توده‌ها نشده‌اند. اینکه چنین عدم تطابقی وجود دارد نمی‌تواند از جانب هیچ شخص با وجدانی که حتی آشنایی مختصری با جنبش دارد مورد تردید قرار گیرد. و چون اینچنین است، پس واضح است که تروریستهای امروزی در واقع «اکونومیستهای» پشت و رو شده‌ای هستند که در راهی همانقدر احمقانه، منتها در قطب مخالف می‌افتند. در زمانی که انقلابیون از نظر نیرو و وسایل جهت رهبری توده‌های بپاخاسته در مضیقه‌اند، فراخواندن به تروریسم که به شکل سازماندهی ضربه زدن به وزرا توسط تک روها و گروههای بی اطلاع از یکدیگر انجام می‌شود، نه تنها به معنای قطع کار در میان توده‌هاست، بلکه همچنین تلاش در جهت وارد نمودن بی سازمانی صرف در این کار را معنی می‌دهد.

در جزوۀ سوم آوریل می‌خوانیم که ما انقلابیون «عادت کرده‌ایم با ترس و لرز در یک تجمعی ازدحام نماییم و حتی روحیۀ نوین و دلیرانه‌ای که از دو سه سال پیش ظاهر گشته است، تاکنون بیشتر احساسات توده را برانگیخته است تا افراد را». این کلمات، بخش بزرگی از حقیقت بطور غیرعمدی بیان شده‌ای را دربر دارند. و همین حقیقت است که تو دهنی خرد کننده‌ای به مبلغین تروریسم می‌زند. از این حقیقت هر سوسیالیست متفکری چنین نتیجه می‌گیرد: باید مصممانه تر، بی باکانه‌تر و منظم‌تر بمثابۀ تجمع عمل کرد. اما سوسیالیست-رولوسیونرها به این نتیجه می‌رسند که:«تیراندازی کن،‌ای فرد نامرئی، زیرا تجمع مردم، افسوس، هنوز خیلی مانده به این جریان برسد و گذشته از این، سربازها برعلیه این تجمع اند». آقایان، این دیگر اوج نابخردی است!

در جزوه تئوری تروریسم تهییج کننده نیز از نظر دور نمانده است. به ما گفته می‌شود که «هر نبرد تن به تن یک قهرمان در همگی ما روحیۀ مبارزه و شجاعت را برمی انگیزد»، ولی ما از گذشته می‌دانیم و در زمان کنونی می‌بینیم که فقط اشکال نوین جنبش توده‌ای یا بیداری قشرهای جدیدی از توده‌ها به مبارزۀ مستقل است که واقعاً روحیۀ مبارزه و شجاعت را در همگان برمی انگیزد. نبردهای تن به تن در هر حال، تا آنجا که به صورت نبردهای تن به تن اعمال شده توسط بالماشوف ها باقی بمانند، بطور مستقیم فقط هیجان زودگذری را برمی انگیزند، در حالی که بطور غیر مستقیم منجر به بی تفاوتی و انتظار غیر فعال برای نبرد تن به تن بعدی می‌گردند. به ما باز هم اطمینان داده می‌شود که «هر جرقۀ تروریسم ذهن را روشن می‌سازد»، چیزی که ما متأسفانه در مورد حزب سوسیالیست-رولوسیونرهای واعظ تروریسم مشاهده نکرده‌ایم. به ما تئوری کار بزرگ و کار خرد عرضه می‌شود:«کسی که دارای نیروی بیشتر، امکانات بیشتر و عزمی راسختر است نباید با کارهای خرد[!] خود را قانع کند؛ او باید کاری بزرگ بیابد و خود را وقف آن نماید – تبلیغ تروریسم در میان توده‌ها[!]، تدارک عملیات بغرنج ... [تئوری نامرئی بودن افراد از هم اکنون فراموش شده است!] ... مخاطره آمیز تروریستی». واقعاً که چه ذکاوت شگفت آوری. نثار نمودن جان یک انقلابی به منظور انتقام جوئی از سیپیاگین فرومایه‌ای که بجای او پله وه فرومایه می‌آید – این کاری بزرگ است. اما مثلاً آماده نمودن توده‌ها به منظور تظاهرات مسلحانه – این کاری خرد است. رولوتسیونایا روسیا دقیقاً همین نکته را در شمارۀ ٨ وقتی که اعلام می‌دارد، دربارۀ تظاهرات مسلحانه «به عنوان کاری برای آینده دور نامعلومی نوشتن و سخن گفتن آسان است»، «ولی تاکنون تمام این صحبتها تنها دارای ماهیت تئوریک صرف بوده‌اند»، تشریح می‌کند. چقدر خوب به این زبان مردمانی که از قید معتقدات محکم سوسیالیستی و تجربۀ سنگین هر نوع جنبش توده‌ای آزادند، آشنا هستیم. آنها نتایج پر سر و صدا و بلاواسطه قابل لمس را با عملی بودن اشتباه می‌گیرند. برای آنها تقاضای پافشاری بر موضع طبقاتی و حفظ خصلت توده‌ای جنبش «مبهم» و «تئوری پردازی» است. در نظر آنها قاطعیت عبارتست از تبعیت برده وار از هر چرخش روحیات و ... و در نتیجۀ آن، درماندگی اجتناب ناپذیر در قبال هر تحول و تغییر. تظاهرات آغاز می‌گردند – و عباراتی خونخوارانه، صحبتهایی دربارۀ آغاز پایان، بر زبان اینگونه افراد جاری می‌شوند. تظاهرات متوقف می‌گردند – دستهایشان را با درماندگی به پایین می‌اندازند و پیش از آنکه فرصت کهنه کردن یک جفت کفش را کرده باشند، فریاد برمی آورند:«افسوس که مردم هنوز خیلی عقب هستند ...». دنائت جدیدی به وسیلۀ قلدران تزاری انجام می‌شود – و آنها طلب می‌کنند که وسیلۀ «مشخصی» به آنها نشان داده شود که بتواند به عنوان پاسخی جامع به این دنائت باشد، وسیله‌ای که فوراً «انتقال نیرو» را میسر گرداند، و خود مغرورانه قول این انتقال را می‌دهند! این افراد درک نمی‌کنند که تنها همین قول «انتقال» نیرو، ماجراجویی سیاسی است و اینکه ماجراجویی آنها از بی اصولیتی آنها ناشی می‌گردد.

سوسیال دمکراتها همواره علیه ماجراجویی هشدار خواهند داد و پندارهای باطلی را که ناگزیر به نومیدی کامل می‌انجامند بیرحمانه افشا خواهد کرد. ما باید بخاطر داشته باشیم که یک حزب انقلابی فقط در صورتی شایستگی عنوان خود را خواهد داشت که جنبش یک طبقۀ انقلابی را در عمل رهبری کند. ما باید بخاطر داشته باشیم که هر جنبش خلقی اشکال بسیار متنوعی را به خود می‌گیرد، پیوسته اشکال جدیدی را پدید می‌آورد و اشکال قدیمی را به دور می‌اندازد و تغییراتی در آنها وارد می‌کند یا ترکیبهای جدیدی از اشکال کهنه و نو به وجود می‌آورد. وظیفۀ ماست که فعالانه در این پروسۀ یافتن و پرداختن وسایل و روشهای نوین مبارزه درگیر شویم. زمانی که جنبش دانشجویی شدت گرفت، ما بدون آنکه اشکال تظاهرات را پیشگویی کنیم، بدون آنکه به عنوان نتیجۀ آن یک انتقال فوری نیرو، بیداری ذهنی و یا نامرئی بودن ویژه‌ای را قول دهیم، کارگران را به یاری دانشجویان فراخواندیم (ایسکرا، شمارۀ ٢). زمانی که تظاهرات پای گرفتند، ما سازماندهی آنها و مسلح نمودن توده‌ها را طلب نمودیم و وظیفۀ تدارک قیام خلق را طرح ساختیم. بدون نفی قهر و تروریسم در اصول، ما خواستار کار در جهت تدارک آن اشکالی از قهر شدیم که درگیری مستقیم توده‌ها را منظور دارد و این درگیری را تضمین نماید. ما دشواری این وظیفه را نادیده نمی‌گیریم، اما بدون واهمه از مخالفتهایی از اینگونه که این مسئلۀ «آیندۀ دور نامعلوم» می‌باشد، برای تحقق آن با سرسختی و با عزمی راسخ کار می‌کنیم. بله آقایان، ما معتقد به اشکال آیندۀ جنبش و نه فقط به اشکال گذشتۀ آن هستیم. ما کار طولانی و دشوار را برای آنچه که آینده‌ای دارد بر تکرار «سهل» آنچه که به وسیلۀ گذشته محکوم شده است، ترجیح می‌دهیم. ما همواره کسانی را که در گفتار از جنگ علیه دگم‌های مبتذل دم می‌زنند ولی در عمل هیچ چیزی جز تئوریهای زیان آور و بید خورده‌ای چون تئوری انتقال نیرو، تفاوت بین کار بزرگ و کار خرد، و البته تئوری نبرد تن به تن، برای ارائه کردن ندارند، افشا خواهیم کرد. شبنامۀ سوم آوریل اینطور خاتمه می‌یابد:«همانگونه که زمانی سرداران در صحنه‌های جنگ اقوام، نتیجه را در نبرد تن به تن روشن می‌ساختند، تروریستها نیز در نبردی تن به تن با حکومت مطلقه، آزادی را برای روسیه به دست خواهند آورد». تجدیدچاپ چنین عباراتی برای رد آنها کافی است.

هر کس که واقعاً کار انقلابی خود را در پیوستگی با مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا انجام می‌دهد، نیک می‌داند، مشاهده و احساس می‌کند که چه انبوهی از خواسته‌های مستقیم و بلاواسطۀ پرولتاریا (و بخشهایی از مردم که قادر به پشتیبانی از پرولتاریا هستند) ارضاء نشده باقی مانده‌اند. او می‌داند که در نقاط فراوان، در نواحی وسیعی، کارگران عملا برای درگیری در مبارزه بی تابی می‌کنند، لیکن شوق آنها به سبب کمبود نوشته جات توضیحی، کمبود رهبران و فقدان نیرو و وسیله در سازمانهای انقلابی، به هدر می‌رود. و ما – اینطور به نظر می‌رسد – در همان دور تسلسل لعنتی که بسان سرنوشتی شوم برای مدتی طولانی بر انقلاب روسیه سنگینی کرده است، دور می‌زنیم. از یکسو شور و شوق انقلابی توده‌ها که به اندازۀ کافی روشن و متشکل نشده‌اند، به هدر می‌رود و از سوی دیگر، گلولۀ «افراد نامرئی»ای که ایمان خود را به امکان مارش منظم و فعالیت همدوش با توده‌ها از دست داده‌اند، بی نتیجه می‌ماند.

ولی رفقا، این وضع اسفناک را هنوز می‌توان بهبود بخشید! از دست دادن ایمان به یک آرمان واقعی تنها استثنائی نادر است نه یک قاعده. تمایل به اعمال تروریستی حالتی گذرا است. سوسیال دمکراتها بایستی صفوف خود را باز هم فشرده‌تر کنند و ما، سازمان رزمندۀ انقلابیون و قهرمانی توده‌ای پرولتاریای روسیه را در یک مجموعۀ واحد ترکیب خواهیم نمود!

«بخش های از مقاله ماجراجوئی انقلابی»

((ایسکرا شمارۀ ٢٣، اول اوت ١٩٠٢ و شمارۀ ٢٤، اول سپتامبر ١٩٠٢ مجموعه آثار لنین، جلد ٦))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اوضاع جنگی و دولت نو ظهور فاشیستی اسرائیل

اوضاع جنگی و دولت نو ظهور فاشیستی اسرائیل